هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم همه با هم وسط خطبه من خندیدند نسخه کودک بی شیر مرا پیچیدند روی دستم گل بی برگ و برم را کشتند رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود