‌ شما اکنون در دانشگاه هستید، با دو تصور می‌شود رفت یا با تصور معمول و مرسوم، یا با تصور دانشمند شدن. دانشمند شدن پایه اش تفکر است. تخصص و "می‌دانیم" آفت ما است. فرق است شما با "می‌دانم" در یک کاری بروید یا "نمی‌دانم". اگر با "نمی‌دانم" بروید همه حواست جمع می‌شود که راه را پیدا کنی، ولی اگر با "می‌دانم" بروید، خیر. چشمتان یک چیز‌هایی را نمی‌‌بیند، گوشتان یک چیز هایی را نمی‌شنود و این چیز خوبی نیست. وقتی با "نمی‌دانم" می‌روید مترصد هستید. شما چگونه می‌توانید صاحب علم شوید؟ چگونه علم از آنِ ما می شود تا به درد بخورد، تا از آنِ ما نشود به درد نمی‌خورد و این پایه اش تفکر است.‌ این ساده‌لوحی که در فضای علم داریم ثمری ندارد. این تفکر جایی می‌آید که شما با تمام وجودتان با مسئله مواجه می‌شوید و دانشمندان عالم از این جنس اند. تا تمام سلول های بدن به حرکت در نیاید ما صاحب علم نمی شویم. یک تصور فانتزی از علم داریم، فکر می کنیم با "خواندن"، صاحب علم می شویم. @behyaarstf_ir