خواب شهادت علیرضا را زمانی که سوریه بود دیدم یک شب خواب دیدم یکی آمد و به من گفت «حسین» دوست داری پدر شهید شوی ؟ من گفتم بدم نمی آید ولی پسرم دو هفته دیگر از سوریه بر میگردد . از خواب پریدم و به فکر فرو رفتم . به خانواده و خانمش هم در مورد خوابم هیچ چیزی نگفتم . گفتم رویای صادقانه است و از کنار این موضوع گذشتم. علی حتی اگر میخواست گریه کند در خلوت خودش اینکار را میکرد . بسیار تودار بود . معصومیت و مظلومیت در نگاهش پیدا بود در یک ملاقات خصوصی که خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم چند خانواده مدافع حرم نیز حضور داشتند که جداگانه هم با آقا صحبت کردیم . نماز ظهر و عصر را به امامت آقا بجا آوردیم . بعد که رفتیم پیش آقا ، به من فرمودند : شما چقدر جوان هستید . گفتم من 20 سال داشتم که ازدواج کردم . آقا گفتند حتما با پسرتان رفیقای خوبی برای هم بودین ؟ «گفتم هر جا با هم میرفتیم به همه میگفتم علیرضا داداشمه» به حضرت آقا عرض کردم من توفیق جبهه رفتن را داشتم و پس از شهید شدن دوستانم خودم هم خیلی دوست داشتم که شهید شوم اما متاسفانه شهادت قسمت ما نشد ! من ماندم و الان با حسرت میبینم که بچه ام از من سبقت گرفت . آقا با شنیدن حرفای من ، رو به من و چند خانواده دیگری که خدمتش بودیم فرمودند : «این صبر و تحملی که شما میکنید اجر و پاداشتان کمتر از شهادت نیست.» قبل از دیدار با مقام معظم رهبری بسیار بیقرار بودم و دوری از علی برایم خیلی سخت بود اما بعد از صحبتهای آقا آرام شدم آنروز حضرت آقا را بغل کردم و بیاناتش آویزه ی گوشم شد . از اباعبدالله الحسین (ع) میخواهم کنار حضرت علی اکبر (ع) علی ما را نیز قبول کنند