❤️پرنده‌ای در بيابان زندگی ميكرد ، خیلی بيمار ، پرهايش ريخته ، چیزی برای خوردن و آشاميدن نداشت ، سرپناهی واسه زندگی نداشت و دائم ، به زندگيش بد و بيراه ميگفت . روزی ، فرشته‌ای از آن بيابان ميگذشت ، پرنده فرشته را متوقف كرد و پرسيد : "كجا میروی ؟" فرشته پاسخ داد : " به ملاقات خدا ميروم " پرنده به فرشته گفت : "لطفا از خدا بپرس كه رنج من كی تمام ميشود ؟" فرشته گفت : "حتما ميپرسم" و با پرنده خداحافظی كرد . فرشته به خدا رسيد و پيام پرنده را بخدا رساند ، فرشته بخدا گفت كه وضعيت پرنده خیلی رقت‌انگيز است و پرسيد كه كی رنج پرنده تمام ميشود ؟ خدا پاسخ داد : "پرنده بايد تا هفت زندگی بعديش همينطور رنج بكشد ، بدون هيچ شادمانی " فرشته بخدا گفت كه ، پرنده وقتی اين را بشنود ، نا اميد ميشود . ميشه راه حلی واسه اين مسئله پيشنهاد كنيد ؟' و خدا پاسخ داد : بهش بگو كه اين كلام را مدام تكرار كند " خدايا برای همه چيز ازت سپاسگزارم " فرشته پرنده را ديد و پيام خدا را به او داد . بعد از هفت روز ، فرشته باز از آن مسير رد شد و ديد كه پرنده خیلی خوشحال است ، بدنش پر در آورده بود ، گیاهی در بيابان در آمده بود ، برکه‌ای كوچك آنجا بود ، و پرنده داشت با شادی آواز ميخواند و ميرقصيد . فرشته از آن كه چطور اين اتفاق افتاده ، حيرت زده شد ، با اين سئوال در ذهنش كه خدا گفت كه برای هفت دوره بعدی زندگی ، هيچ شادی برای پرنده نيست"... رفت تا خدا را ببيند . فرشته سئوالش را از خدا پرسيد و خدا پاسخ داد : "بله، مقدر شده بود كه برای هفت دوره بعدی زندگی پرنده شادی نباشد ، اما چون پرنده مدام در هر وضعیتی تكرار ميكرد كه "خدايا برای همه چيز ازت سپاسگزارم " ، وقتيكه روی شنهای داغ افتاد ، گفت "خدايا برای همه چيز ازت سپاسگزارم"، وقتيكه نميتوانست پرواز كند ، گفت "خدايا برای همه چيز ازت سپاسگزارم" ، بنابراين صرفنظر از چگونگی هر وضعيت ، پرنده تكرار ميكرد "خدايا برای همه چيز ازت سپاسگزارم" و بدينگونه کارمای هفت دوره زندگی بعدی پرنده ، در هفت روز از ميان رفت " 🌹🍀🌹🍀 داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah