هدایت شده از حامیان انقلاب
امشب، دیگر شب حسرت خوردن نیست! این بار مادر، خانه و اهلش را برای *شب قدر* آماده کرده... برای بچه ها داستان شب قدر را گفته و با وعده‌ی رفتن به مسجد و شب را تا صبح به بیداری سپری کردن، همه را خوابانده... حالا نوبت خلوت اوست... مادر به حسینیه کوچکش_همان اتاقی که با کتیبه ی اشکیِ *السلام علی الحسین* آراسته وارد می‌شود؛ اینجا قرارگاه او و حـــسین است... امشب شب حسرت خوردن نیست،حالا باید جانِ خود را برای بهره بردن از شب قدر آماده کند؛ بر سر سجاده‌ی فیروزه‌ای، تسبیح تربت به دست می گیرد و بسم الله گویان، قرآن می‌گشاید «ووصینا الانسان بوالدیه احسانا *حملته امه کرها ووضعته کرها* وحمله وفصاله ثلاثون شهرا»...(احقاف/۱۵) اشک در چشمان مادر حلقه می‌زند، گویا خدا خستگی های مادرانه اش را، خدا قوت گفته و پاسخ حسرت ِنخواندن دعای مجیر و اشک چکیده اش را این گونه داده: *من شاهد تک تک خستگی ها و سختی‌هایت هستم! من تو را مادر آفریدم... مادر!* کتاب خدا را می‌بندد؛ ناخودآگاه این آیه به قلب او خطور می‌کند: الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‌ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ(آل عمران/۱۹۱) مادر به فکر فرو می رود: خدا مرا *مادر* آفریده! مادری یعنی عبادت خدا *قیاماًو قعوداً* و علی جنوبهم! یعنی هر لحظه به مادری مشغولم، خدا را یاد می‌کنم: آن لحظه که طفلم را شیر می‌دهم، تلالؤ *یا رازق الطفل الصغیر* می‌شوم... آن لحظه که به کودک ناتوانم کمک می‌کنم؛ تلالؤ *یا معین من لا معین له* می‌شوم... آن لحظه که کودک وحشت زده ام را در آغوش می‌کشم؛*یا مونسی عند وحشتی* می‌شوم... آن لحظه که عذر فرزند تقصیر کرده ام را می پذیرم؛ تلالؤ *یا غفار الذنوب* می‌شوم... من مادرم...*مادری یعنی تلالو صفات خدا بودن*! من مادرم! انسان سازم! من *مهد خلقت* خداوندم! پس چگونه می‌توانم اندوهگین باشم آنگاه که مادری کردن، فرصت جوشن کبیر خواندنم را محدود کرده؟ مگر نمی دانم، مادری کردن یعنی *آینه‌ی جوشن کبیر* بودن! چرا فراموش کردم که خلقت خداوند عبث نیست و او خواسته من در *دانشگاه مادری* ساخته شوم! دانشگاهی که مریم، آمنه، خدیجه و *فــــــــــاطمه* آن را قدر دانسته و عیسی و محمد و *حــــسین* را تقدیم دنیا کردند! پس دیگر اشکِ حسرت مجیر و جوشن کبیر و دعاهای نخوانده ام را نمی‌ریزم! بلکه *راضیهً مرضیه* به مادری کردن می‌پردازم! امشب شب قدر است؛ شب منزلت و تقدیر است! *و ما ادراک ما لیله القدر...* *و تو چه می‌دانی منزلتِ تقدیر ِمادری را!* ✍آينــــــــــﮫ (کپی و نشر با اسم مستعار)