سلام و روز بخیر به همراهان . در دومین روز از معرفی کتاب زیبای با شما هستیم. باهم برشی از این کتاب را می‌خوانیم : 🍃🌸🍃🌸 پدرم مریض بود. می‌گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است‌. من که به دنیا آمدم، حالش خوبه خوب شد. 💓همه فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می‌دانستند. عمویم به وجد آمده بود و می‌گفت:«چه بچه خوش‌قدمی! اصلا اسمش را بگذارید قدم‌خیر». 🧡آخرین بچه پدر و مادرم بودم. قبل از من دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند، که همه یا خیلی بزرگتر از من بودند و یا ازدواج کرده و سر خانه زندگی خودشان رفته بودند. 💞به همین خاطر من شدم عزیز کرده‌ی پدر و مادرم؛ خصوصا پدرم. 🧒🧒از صبح تا عصر با دخترهای قد و نیم قد همسایه توی کوچه های باریک و خاکی روستا می‌دویدیم. بی هیچ غصه‌ای می‌خندیدیم و بازی می‌کردیم. عصرها دم غروب با عروسک‌هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم می‌رفتیم روی پشت‌بام خانه ما. 👛تمام عروسک‌ها و اسباب بازیهایم را توی دامنم می‌ریختم . از پله های نردبان بالا می‌رفتیم و تا شب می‌نشستیم روی پشت بام و خاله بازی می‌کردیم. 🍃🌸🍃🌸 دانلود و خرید اینترنتی کتاب انتشارات سوره مهر https://sooremehr.ir/book/2568 🔸🔹🔸🔹 https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0