سنگ محک 🔸🔹🔹🔸داستان واره 🔸🔹🔸🔹 🔰می‌خواستم به دنیا بیایم؛ در زایشگاه دولتی. 🔸پدربزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! 🔹مادرم گفت: چرا؟ ❗️پدربزرگم گفت: مردم، چه می‌گویند؟ 🔰می‌خواستم به مدرسه بروم؛ مدرسۀ سر کوچه‌مان. 🔸پدرم گفت: فقط مدرسۀ غیرانتفاعی! 🔹مادرم گفت: چرا؟ ❗️پدرم گفت: مردم، چه می‌گویند ؟ 🔰به رشتۀ انسانی علاقه داشتم. 🔸مادرم گفت: فقط ریاضی. 🔹گفتم: چرا؟ ❗️گفت: مردم، چه می‌گویند ؟ 🔰می‌خواستم با دختری روستایی ازدواج کنم. 🔸خواهرم گفت: مگر من بمیرم! 🔹گفتم: چرا؟ ❗️گفت: مردم، چه می‌گویند ؟ 🔰می‌خواستم پول مراسم عروسی‌ام را سرمایۀ زندگی‌ام کنم. 🔸پدر و مادرم گفتند: از روی نعش ما بگذر؛ ولی این کار را نکن. 🔹گفتم: چرا؟ ❗️گفتند: مردم، چه می‌گویند ؟ 🔰می‌خواستم به اندازۀ جیبم، خانه‌ای در پایینِ شهر اجاره کنم. 🔸مادرم گفت: وای بر من! 🔹گفتم: چرا؟ ❗️گفت: مردم، چه می‌گویند ؟ 🔰اوّلین مهمانی پس از ازدواجم بود. می‌خواستم ساده باشد و صمیمی. 🔸زنم گفت: شکست؟ به همین زودی؟! 🔹گفتم: چرا؟ ❗️گفت: مردم، چه می‌گویند ؟ 🔰می‌خواستم ماشینی مدل پایین بخرم تا عصای دستم باشد. 🔸زنم بر صورتش زد و گفت: خدا مرگم بدهد! 🔹گفتم: چرا؟ ❗️گفت: مردم، چه می‌گویند ؟ 🔰بچّه‌ام می‌خواست به دنیا بیاید؛ در زایشگاه عمومی. 🔸پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. 🔹گفتم: چرا؟ ❗️گفت: مردم، چه می‌گویند ؟ 🔰فرزندم می‌خواست به مدرسه برود؛ رشتۀ تحصیلی‌اش را برگزیند، ازدواج کند و... . 🔰می‌خواستم بمیرم. بر سرِ قبرم بحث شد. 🔸 پسرم گفت: پایینِ قبرستان. زنم جیغ کشید. 🔹دخترم گفت: چه شده؟ ❗️زنم گفت: مردم، چه می‌گویند ؟ 🔰مُردم. برادرم برای مجلس ترحیم، مسجد ساده‌ای را در نظر گرفت. ❗️️️خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم، چه می‌گویند؟ 🔰سنگ قبر ساده‌ای بر روی مزارم گذاشتند. ❗️️️امّا برادرم گفت: مردم، چه می‌گویند ؟ 🔰خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کرده بودند. 📛حالا من در این جا در حفرۀ تنگی، خانه کرده‌‌ام و تمام سرمایه‌ام برای ادامۀ زندگی تا ابد، یک جمله بیش نیست: «مردم، چه می‌گویند؟». ❌مردمی هم که عمری نگران حرف‌هاشان بودم، لحظه‌ای نگران من نیستند! 📚 🔺🔸🔹 ⇝ پرسمان اعتقادی https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0 🔺فقط به اشتراک بذارید👌 ࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐ ࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐