امیرالمومنین علی علیه السـلام شبی از مسجد کوفه به سوی خانه خویش حرکت کرد ، درحالی‌که کمیل بن زیاد حضرت را همراهی می کرد. در مسیر از کنار خانه مردی گذشتند که صدای قرآنش باصدای زیبا بلند بود کمیل در دل از صوت او لذت برد و از روحانیت او خوشحال شد. بدون این که چیزی به زبان بیاورد. امیرمومنان علی علیه السلام رو به سوی اوکرد و فرمود: سر و صدای این، مایه مجاب تو نشود، زیرا او اهل دوزخ است وبه زودی خبر آن را به تو خواهم داد! مدتی گذشت تا سـرانجام کار خوارج به آنجا رسید که در مقابل علی علیه السلام ایستادند، حضرت با آنها جنگ نمود ، در حالی که قرآن را آنگونه که نازل شده بود حفظ داشتند امیرالمومنین علیه السلام روبه کمیل کـرد ، در حالی که در دست داشت و سرهای آن کافـران طغیانگر بر زمین افتاده بود، بانوک شمشیر به یکی از سرها اشاره کرد و فرمـود: ای کمیل این‌سَرِ همان شخصی است که آن شب تلاوت نمود و حالِ او تعجب تو را برانگیخت.... منابع : تفسیر نمونه جلد۱۹ ص ۳۹۷ و سرگذشت‌های تلخ و شیرین قرآن ج۲ صفحه ۲۲۰