🌸🍃
از آیینه دیدم ساسانه زود خودمو جمع وجور کردم گفتم چرا اومدین اینجا دم در زده سرویس بهداشتی زنانه گفت اینجا رو اجاره کردیم بعدم وقتی تو پارتی هستی اینجور چیزا معنی نداره ! منم صورتمو حالت متعجب گرفتم گفتم اها !! میخواستم برم بیرون گفت حسابی گیج شدی نه؟؟ که من کیم که چرا مهلا اینجوری مشکوک میزنه نه؟ بااینکه جواب سوالش آره بود گفتم نه اصلا . گفت من تورو خوب میشناسم الکی نگو !!! گفتم شما؟ منو؟ از کجا اونوقت؟گفت از موقعی که تو دانشگاه دیدمت گلوم پیشت گیرکرد موقعیت بهتری گیر نیاوردم که بهت بگم چقدر عاشقتم....رفتم به مهلا گفتم اونم قبول کرد کمکم کنه میگفت خیلی تابلو هست رفتارام حتما تا حالا فهمیدی ولی مثل اینکه متاسفانه نفهمیدین...تو حتی منو یک نیم نگاهم نکردی ! چه برسه به ... منم اصلا تو حال وهوای خودم نبودم حسابی شوکه بودم فقط به این فکر میکردم چجوری مهلا رو بزنم .... یک هو دیدم ساسان نزدیکمه خیلی نزدیک خودمو از اون مهلکه نجات دادم وبا عصبانیت از سرویس بهداشتی اومدم بیرون کیفمو برداشتم رفتم بیرون ساسان هم اومد دنبالم گفت کجا میری ؟ مگه چی گفتم؟ مگه چیکار کردم؟ چرا عصبانی میشی؟ مگه دوست داشتن آدما جرمه؟ برگشتم با عصبانیت گفتم نه جرم نیست !! فقط الان یکم شوکه ام بزار برم یکم این ماجراهارو هضم کنم همین. گفت چیز خاصی نیست ها!! با عصبانیت گفتم بیین ظاهر منو نبین من فقط ظاهرم یکم بده من تاحالا به هیچ پسری حتی نگاهم نکردم بهم حق بده!!! گفت خوب بزار برسونمت گفتم نمیخواد برین تو پارتی خوش باشین !!
🌸🍃