#مواردی_از_یقظه_و_بیداری
#پیامهای_شما
👈بی بی ناز:
ضمن عرض سلام وخسته نباشید وتشکر از کانال پربارتان، اجرتان بااقا امام زمان عج الله فرجه الشریف.
میخواستم داستان یقظه خودم رابرای مخاطبین شماعرض کنم.
🍃✨سال63بطور اتفاقی در منزل یکی از بستگان کتاب پرواز روح بدستم رسید. باخواندن چند سطر از آن بقدری جذب ومحو آن شده بودم تا مدتی که آن جا بودم نیمی بیستر از کتاب راخوانده بودم. خواندن کتاب همان وبیقراری من از همان جا شروع شد.
🍃✨شبها در حالی که بالشم از اشک خیس می شد به خواب می رفتم. بیقراری من از اینکه دوراز محبوبم عزیز بهترازجانم امام زمانم بودم وطاقت رااز من بریده بود.(پیش ازاین احساس بی هدفی وپوچی می کردم وباخودم فکر می کردم من برای هدفی والا وبزرگتر افریده شده ام ولی راه رانمی دانستم. یکروز که باخودم فکر می کردم که فاصله ای بس عظیم بین من واقای محبوبم وجود دارد پس باید من خودم را به محبوبم نزدیک کنم تا دل بی قرارم ارام گیرد. همان جا عاجزانه از خدا خواستم همانطور که دست حاج اقای ابطحی رادردست حاج ملا اقا جان گذاشته دست مراهم دردست استاد الهی قرار بدهد تا این راه سخت وپر تلاطم راطی طریق کنم.
🍃✨این انتظار سخت وطولانی به مدت 10سال طول کشید. دراین مدت به هردر می زدم اما برویم باز نمی شد یکروز باز بصورت اتفاقی متوجه شدم نویسنده کتاب پرواز روح در مشهدکانون بحث وانتقاد دینی جلساتی را برگذار می کنند وسوالات وشبهات بسیاری مانند من راپاسخگو هستند. دیگرسر از پا نمی شناختم احساس می کردم انتظارم به پایان رسیده است. به کانون مراجعه کردم و هدفم از آمدن به آنجا را به استادیاری که آنجا بودند گفتم وعقده ده ساله ام رابازگو کردم.
🍃✨اولین جرقه یقظه در من داستانی ازسکرات مرگ شخصی بودکه هرچه شهادتین رابه او تلقین می کردند اوسرباز میزد تا اینکه متوجه شدند علاقه اوبه سماوری بوده که تازه ان راخریده بوده وعلاقه به این وسیله مانع این بوده که شهادتین رابگوید. واین امر ومطالعات بعدی راکه داشتم این امر رادرمن تقویت میکردبه دنبال کمال ورسیدن به صراط مستقیم بوده وبه دنبال کسی باشم که دستگیرم دراین امر خطیر باشد.
واین اغاز سیرالی الله وسیر وسلوک من درخدمت عالم بزرگوار حضرت استاد سید حسن ابطحی رحمت الله بود.
📣بیداری خود را برای ما ارسال کنید 👇
@bidari1