بچه های لشکر معمولاً برای حمام کردن از دوکوهه میرفتن دزفول (که بهش میگفتن حمام زیر پل دزفول).. یه روز که به حمام رفته بودیم، یه جوان لاغر و زخم و زیلی را توی حمام مشغول کیسه کشیدن دیدیم که همه جای بدنش جای تیر و ترکش و بخیه بود،... یکی از بچه ها گفت شناختیش؟؟ گفتم نه، گفت این حاج عباس کریمی فرمانده لشکره دیگه، چطور نشناختی؟؟ بله ... من دیدیم ولی هیچوقت نشناختم..