بیسیم‌چی
📞بیسیم چی👣: 📌آخرین دعای در وداع با پیکر فرزند _مادر به سختی از پیکر شهید جدا شده و پس از کشیدن نفس عمیق، گفت: _«فرزندم فدای امام حسین(ع)» و _خطاب به شهید می‌گوید: _«با حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) محشور شوی علی جان». _صدای صلوات و زیارت عاشورا از گوشه گوشه حسینیه به گوش می رسد. _اینجا معراج شهداست، _جایی که خاطرات تلخ و شیرین زیادی از مادران و همسران شهدا را در خود جایی داده است. _لحظه‌ای از این فکر نمی‌گذرد که مادری با چادر مشکی شیون کنان وارد حسینیه می‌شود. _دو پسر جوان، پیرزن را همراهی می کنند. _پیرزن هق هق کنان می‌گوید: _«علی من کجاست؟»، _«علی من را بیاورید»، _«علی زندگی من است» _کلام مادر به پایان نرسیده که صدای گریه حاضران فضا را پر می‌کند. _مادر مستقیم به سمت تابوت شهدای گمنام می‌رود و گریه کنان ادامه می‌دهد: _«معجزه می‌خواهم تا دوباره پسرم را ببینم.» _نفس‌هایش به شمارش می‌افتد. _آرام می‌گوید: «با بدختی بزرگش کردم اما سربلندم کرد.» _پسرجوانی که گوی برادر شهید است، آرام در گوش مادر زمزمه می‌کند: _«حضرت زینب (س) را صدا کن.» _برادر دیگر شهید خطاب به مسئول معراج می‌گوید: _«مطمئن هستید که پیکر شهید متعلق به علیرضا است.» _با تاکید این سخن، _مادر از حال می‌رود. _در همین حین نوحه ای با مضمون «این گل را به رسم هدیه/ تقدیم نگاهت کردیم/ حاشا این که از راه تو/ حتی لحظه ای برگردیم/ یازینب» از بلندگوها بلند می‌شود. _تابوت شهید بر روی دستان مردم به سمت مادر در حرکت است. _گویی علیرضا هم دیگر تاب دوری از مادر را ندارد. _تابوت شهید در کنار مادر بر روی زمین گذاشته و صدای گریه و شیون زنان در هم آمیخته می‌شود. _برادر شهید نزدیک‌تر می‌آید و در گردن شهید به دنبال نشانه‌ای می‌گردد، _او نمی‌خواهد یا نمی‌تواند باور کند که این پیکر متعلق به پیکر برادر اوست. _با دیدن نشانه بلند «یا حسین» می‌گوید و اشک از چشمانش سرازیر می‌شود. _مادر شهید تا چشمش به تابوت می‌افتد، از جایش برمی‌خیزد و شتابان به سمت فرزندش می‌رود. _بوسه های ممتد نمی‌تواند مادر را آرام کند، _لحظه‌ای علیرضا را در آغوش می‌گیرد و با تمام وجود او را می‌بوید. _مادر شهید در حالی که برای لحظه ای چشم از فرزندش برنمی‌دارد، می‌گوید: _«می‌خواهم علی را به خانه ببرم. _از امشب من چگونه بدون علی بخوابم.» _حاضران برای دعوت مادر شهید به آرامش، چفیه‌ سفیدی را متبرک کرده و روی سر مادر می‌اندازند. _مادر شهید پیشانی بند شهید را باز کرده و به نشانه اقتدا بر فرزندش بر پیشانی خود می بندد. _مادر با آغوش پیکر فرزندش برای دقایقی آرام می‌گیرد و می‌گوید: «با حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) محشور شوی علی جان». _لحظه آن فرا رسیده است تا پرچم جمهوری اسلامی را بر روی تابوت کشیده و آن را به داخل سردخانه منتقل کنند. _مادر به سختی از پیکر شهید جدا شده و پس از کشیدن نفس عمیق، ادامه می‌دهد: _«فرزندم فدای امام حسین(ع)». _تابوت با صلوات بر روی دستان مردم از حسینیه خارج می‌شود. _پس از دقایقی جمعیت متفرق شده و مادر از معراج خارج می‌شود _اما پس از هر قدم برداشتن به عقب برگشته و به حسینیه نگاه می‌کند، _او عزیزش را در اینجا جا گذاشته است. _گریه ای به رنگ فراق از چشمانش سرازیر می شود. @bicimchi1