🔰خط روایت ▫️روایتی از خانم الهه زمان‌وزیری 🔻دیشب را بیدار بودم. مثل میلیون‌ها نفر در جهان. تمام مدت، اخبار را پِی گرفتم و با همین انگشت‌های هنوز نابلد دست چپ، پیامی تایپ کردم یا واکنشی دادم به پیامی. دست راستم چند روزی‌ست آویزان گردنم شده. نشستن زیاد و همین گرفتن گوشی با دست چپ هم برایش ضرر دارد و درد را بیشتر می‌کند. ولی مگر یک شب هزار شب می‌شود؟ 🔹یک شب هزار شب نمی‌شود. ما دهه شصتی‌ها، تصویر دور چنین آرزویی را در ذهن‌هامان زیسته‌ایم. ما متولد روزهای جنگیم. صدای آژیر شنیده‌ایم و تا پناهگاه‌های کوچک خانگی‌مان دویده‌ایم. ما تابوت دیده‌ایم که در کوچه‌های شهر، سر دست میرفته و هزار هزار شهید تشییع کرده‌ایم. قدم‌هامان کوتاه بود آن‌روز. پِی گام‌های بلند پدر و مادرمان دویده‌ایم تا به صندوق‌های رأی برسیم و به انقلاب خمینی آری بگوییم. ما با مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا زاده شدیم و رشد کردیم و حالا اینجاییم. حمله به اسرائیل مثل غیضی زیر دندان‌هامان از کودکی تا حال قِرچ قروچ کرده. ما اگر مجال پیدا کنیم خرخره‌اش را می‌جویم. فکر حمله به اسرائیل، آن‌قدر دور بود که خودمان هم باور نمی‌کردیم چنین شب ستاره‌بارانی بسازیم برایش. یک شب هزار شب نمی‌شود. شب‌ها یک به یک تمام می‌شوند و روز به‌یک‌باره طلوع خواهد کرد. ✍️ الهه زمان‌وزیری | | https://eitaa.com/bisimchi10