فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚داستانهای رمضان سالى رفته بوديم نجف آباد اصفهان، ماه رمضان‏ بود، چون تعطيل بود و دوستان ما آنجا بودند به آنجا رفته بوديم. يادم هست كه آمدم از عرض خيابان رد بشوم، وسط خيابان كه رسيدم يك باباى دهاتى آمد جلوى مرا گرفت، گفت: آقا مسأله‏اى دارم، مسأله مرا جواب بدهيد. گفتم: بگو. گفت: غسل جنابت به تن تعلق مى‏گيرد يا به جون؟ گفتم: من معناى اين حرف را نمى‏فهمم. غسل جنابت مثل هر غسلى از يك جهت به روح آدم مربوط است چون نيت مى‏خواهد، و از جهت ديگر به تن آدم، چون انسان تنش را بايد بشويد. مقصودت اين است؟ گفت: نه، جواب درست بايد بدهى. غسل جنابت به تن تعلق مى‏گيرد يا به جون؟ گفتم: من نمى‏دانم. گفت: پس اين عمامه را چرا سرت هشته‏اى‏ ؟. «وَ ما انَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ‏» من متكلّف نيستم. پيغمبر چنين سخنى مى‏گويد. 📚مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى : ج‏16: صفحه 152 به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═