این ماجرا کاملا واقعی است ! : گفتم : مادر! گفت : جانم! گفتم : درد دارم! گفت : بجانم! گفتم : خسته ام! گفت : پریشانم! گفتم : گرسنه ام! گفت : بخور از سهم نانم! گفتم : کجا بخوابم! گفت : روى چشمانم! گفتم : پارچ آب برگشت رو فرش! گفت : اى خدا ذلیلت کنه ، بمیرى راحت بشم از دستت !😁😁😁 .😂😂 🤠👇🏿 join➣ @Latifehabad ✌️😀