امروز خیلی خیلی خیلی حالم بد بود طوری که یهو زنگ زدم به این مرد که بیا دنبالم منو ببر بچرخون اومد و من تمام طول راه عر زدم و اشک ریختم و ناله کردم یهو اون وسط چشمم خورد به نونوایی گفتم وایسا بربری بگیریم شب با پنیر سبزی بخوریم پشماش ریخته بود🤣🤣