روزی سه مرد به اسم اکبر، اصغر و جَفر برای تفریح به جزیره دور افتاده ای سفر میکنن که گیر آدم خوارها میفتن، بهشون میگن برید از توی جنگل و نفری 10 تا میوه بیارید شاید آزادتون کردیم ... اونا رفتن توی جنگل و اکبر بعد نیم ساعت با 10 تا خیار اومد، بهش گفتن 10 تا خیارو بکن تو باس. نت و هیچ صدایی ازت در نیاد وگرنه میکشیمت، خیار اول رو کرد تو باس.. نش، خیار دوم رو هم بسختی فرو کرد ولی خیار سوم گفت آخ و درجا گردنشو زدن! بعدش اصغر با 10 تا تمشک برگشت و شروع کرد دونه دونه تو باس.. نش یهو رسید به تمشک نهمی که زد زیر خنده و کشتنش! رفت اون دنیا اکبر به اصغر گفت تو که داشتی خوب پیش میرفتی فقط یه دونه تمشک مونده بود چرا خندیدی؟! گفت : آخه یهو جفر رو دیدم که با ۱۰ تا هندونه داره میاد ...😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 مردم از خنددده😐😐😐😂😂😂😂😂😂