‏کاش بعد از شام لم داده بودم جلو تلویزیون و اخبار نگاه میکردم بعد زنم با یه سینی چایی میومد کنارم میشست و میگفت آقا حسین امروز یه النگو دیدم چوخ قشهدی، خیلی خوشم اومد منم زیر چشمی نگاهش میکردم میگفت فردا زودتر میام بریم بخریم، اونم ذوق میکرد.