قطعه‌ای از نامه‌ مرحوم استاد علی صفایی به یکی از دوستان آزاده به تاریخ ۱۰/۲/۶۵ السلام علیکم و رحمة‌الله .... امروز روز ۱۸ شعبان است به این فکر می کردم که ما دو تولد داریم تولدی در طبیعت و از طبیعت تولد انسانی ما تولد دوم است که از سطح طبع و از شکم طبیعت‌هامان بیرون می‌آییم چون آدم طبیعی آدمی است که طبیعی نباشد و از سطح طبیعت به مرحله وظیفه و تکلیف قد کشیده باشد آدم‌های طبیعی با احساس و طبع‌شان زندگی می‌کنند در حالی که چنین انسانی با یک موتورش راه می‌رود و بقیه نیروهایش را به‌کار نیانداخته که عیسی می‌گفت لایلج فی الملکوت من لایولد مرتین کسی که دوبار تولد نیابد از ملکوت خبری نخواهد داشت معراج در ملکوت در گرو این تولد دوم و تولد از طبیعت است و این جریان غیرطبیعی برای کسی که ریشه نداشته باشد مقدور نیست سنگ تا آنجا بالا می‌رود که پشت سرش نیرویی باشد ولی گیاه که ریشه دارد رو به بالا می‌رود حتی سنگ ها و آسفالت ها را به کنار می‌اندازد و سربلند می‌کند کسانی که این تولد را شروع کرده‌اند به غربت و تنهایی می‌رسند برای نجات از تنهایی باید تولید کرد که فرموده توالدوا تناسلوا فانی اباهی بکم الامم و غربت و بیگانگی زمینه‌ساز توحید است انسان به اندازه‌ای که غربت را احساس می‌کند موحد می‌شود و با این درک از توحید، رنج راه و رنج رفتن و رنج همراهان را می‌تواند تحمل کند چون از آنها توقعی ندارد و انسان با توقع‌ها تحمل‌هایش را از دست می دهد هرچقدر توقع کم بشود تحمل زیاد می‌شود و هر چقدر توقع زیاد شود تحمل کم می‌گردد و انسان ضعیف و شکسته بار می‌آید و دنبال راحتی و یسر در امور می‌شود چون یسر گاهی در امور است و گاهی در وجود، کارها را نمی‌توان راحت کرد ولی می‌توان با ناراحتی‌ها راحت برخورد کرد و با رنج راحت بود که" ان مع العسر یسرا "بارنج نه پس از رنج که با خود رنج می توان راحت بود کسانی که رفعت ذکر دارند به وسعت صدر می رسند و این ظرفیت آنها را با رنج ‌‌ها راحت می‌سازد غرض اینکه فکر می‌کردم ما در تولد اسلام خود مدیون رسول‌ایم و در بلوغ آن منتظر مهدی و با این بلوغ در فکر و عقل و در قلب و احساس و در علم و تجربه و حس به تکالیف جدید می‌رسیم اینطور نیست که با ظهور کارها تمام شده باشد که انسان بالغ تازه به تکلیف می‌رسد و این تکلیف شروع استقلال است که در آن آیه آمده" محمد رسول الله ... والذین آمنوا معه ... تا مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه." این چهار مرحله جوانه زدن قد کشیدن خشن شدن(استغلاظ) و مستقل شدن(استوی علی سوقه) مراحل رشد انسان تا بلوغ است و در این بلوغ دیگر تو منتظر دیگران نیستی از تنهایی وحشت نداری که "لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة اهلها "در راه از تنهایی نترس و در بیراه از جمع مطمئن مباش که آن تنهایی مولد است و این جمع مضمحل. من این امید را دارم که شما در این فرصت موجود و در این کلاس درس خود را خوب بخوانید چون انسان واقع‌گرا انسانی است که در فکر موقعیت‌ها نیست بلکه در حساب موضع گیری صحیح است این مهم نیست که تو در چه موقعیتی هستی این مهم است که در هر موقعیت چگونه موضع می‌گیری و با چه زاویه‌ای با مشکل برخورد می نمایی بعضی‌ها در کشاکش حالت‌ها می‌مانند و بعضی‌ها از موانع وسیله می‌سازند کوثر همین نکته این است که نباید فراموش کرد کوثر کثیرالخیر است نه کثیرالنعمه گاهی تو امکانات زیاد داری و گاهی بهره‌برداری و خیر زیاد این دوم مهم است که بتوانی در هر موقعیت درس آن مرحله را بخوانی و به حسرت موقعیت‌های دیگر خودت را به ناتوانی نسپاری. رسول در آیه چهارم سوره احقاف مامور است که بگوید" قل ما کنت بدعا من الرسل و ما ادری مایفعل بی و لا بکم " مامور است که بگوید من نمی‌دانم چه پیش می‌آید و موقعیت ها چیست ولی می‌دانم چه باید بکنم و دنبال امر و وحی باشم کسانی که دستور را می‌شناسند دیگر در گرو شرایط و موقعیت ها نمی‌مانند ما در اسلام خود فرزند رسول هستیم و برای بلوغ خود در انتظار مهدی موعودیم تا در فکر و بینش و در علم و دانش و در احساس و قلب‌مان به آن چنان بلوغی برسیم که سزاوار استقلال و شایسته اقدام باشیم و حتی در تنهایی نمانیم و از رنجها نترسیم و دنبال راحتی امر نباشیم که وسعت صدرمان هدیه ایست که خدا از رنج ها به ما ارزانی می دارد خیلی پرگویی کردم امیدوارم که بتوانی با آنچه که داری به آنچه که نداری راه یابی که در روایت است "من عمل بما علم علمه الله علم ما لم یکن یعلم" کسی که به دانسته هایش عمل کند به آنچه که نمی‌داند راهنمایش می‌شوند. @booyebaran313