نادیا و دلتنگی‌هایش من هم به او دلداری دادم و گفتم: همه آدم‌ها اشتباه می‌کنند، گریه نکن اگر دوست داری باز هم تمرین کن و مداحی کن. همین طور شد و پسرم تا سال‌ها در ایام محرم و مجالس مداحی می‌کرد. او خیلی بیشتر از سن‌اش شرایط را درک می‌کرد. همسرم روحانی بود و زندگی طلبگی داشتیم. وقتی به حمید پول می‌دادم، آن را در قلکش می‌انداخت و زمانی که مهمان برایمان می‌آمد یا پولی لازم داشتیم، می‌رفت از قلکش پول را در می‌آورد، به من می‌داد و می‌گفت: از کسی پول قرض نگیرید.