🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
✫⇠# قسمت5⃣4⃣
مجری شبکه قرآن بود. در یکی از رواق های حرم، اجرای یک برنامه قرآنی را بر عهده گرفته بود.
از قاری هایی که می آمدند و می خواندند، توقع زیادی نداشت.
🌷فکر می کرد همه قاریان خوب مملکت را قبلا شناخته. همان هایی که توانایی شان را قبلا در مسابقات بزرگ کشوری اثبات کرده بودند.
😍 وقتی محسن شروع کرد به تلاوت سوره های احزاب و شمس، چشم های مجری خیره ماند به جایگاه .
جوانی خوش قیافه که تسلطش بر اصول و فنون قرائت آنقدر با تلاوتش عجین بود که انگار با همین توانایی از مادر زاده شده.
هرچه پیچ و خم های حافظه اش را گشت اسم محسن حاجی حسنی را به خاطر نیاورد.
نفهمید چرا هیج وقت اسم او را در مسابقات قرآن نشنیده.
🌺 برنامه که تمام شد، خودش را به محسن رساند. می خواست بداند کدام استاد زبده ای مس وجود این جوان را زر کرده!
ازش پرسید :
_ استادت کیه؟
محسن با خوشرویی همیشه اش جواب داد :
_ برادرم آقا مصطفی! ❤️
😧 مجری تعجب کرد! به خیالش الان باید اسم یکی از اساتید معروف کشوری را می شنید.
سرش را از این همه گمنامی این جوان محجوب، به تاسف تکان داد.
🌸 با لحن دلسوزانه ای که ازش بوی اعتراض بلند بود گفت :
_ چرا نشستی پس؟! چرا نمیای مسابقات مقامت رو بگیری؟! ....
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃