پرده خوانی از جنس خاک و خون 🌹 اردیبهشت بود و حکایتی نو نوشته می‌شد. حرف‌هایی به رنگ آب، از جنس سکوت، به وسعت آسمان و به زیبایی صبر. اکبر میان سایه‌های بلند کوهستان کلاته‌رودبار، خمار نسیم اردیبهشتی دیارش بود و زهرا خانم که کودکش را میان عطر گل‌های بهاری می‌غلتاند و هزار ذکر زیر لب زمزمه می‌کرد. 🌹 عزت‌الله در سال 31 میان روزهای پر معمای روزگار حکایتش را آغاز کرد. در زادگاهش درس خواند و رسم زندگی و عاشقی را از اهل باصفای دیارش آموخت. سیکل گرفت. نوجوانی‌‌اش را پشت سر می‌گذاشت که خرقه مردانگی بر تن نمود و شریک زندگی‌اش را انتخاب کرد.