گفتم: مهدی یعنی می خواهی منو توی آب بیندازی؟ گفتم پس بمون توی آب تا یه کمی شنا یاد بگیری. کمی باهم کل کل کردیم بعد از مدتی خوشبختانه یک قایق از یکی از پاسگاههای آبی از آن مسیر رد شد و مهدی را با کمک آنها به درون قایق آوردیم. حقیقت کمی ترسیده بودم و گفتم نکند مهدی مرا توی آب بیندازد. اما بعد از دقایقی او نگاهی به من کرد و با تواضع و متانت و صبورانه اش گفت: اشکالی ندارد، نترس! نمی خواهم تلافی بکنم و شوخی کرد. سپس ادامه کار را انجام دادیم وقتی این برخورد فروتنانه و متواضعانه را از آن بزرگوار که فرمانده من بود دیدم، ناراحت شدم و پیش خود گفتم محمد تو باعث آزار و اذیت مهدی شدی، اما ببین او چگونه بزرگوارانه همچون برادری مهربان و با سعه صدر از اشتباه تو گذشت کرد. درحقیقت مهدی با آن نوع رفتار و برخوردی که داشت به من درس برادری، مهربانی و از خود گذشتگی می داد. مهدی همیشه با آن روحیه ای که داشت رفتار غلط دیگران را اصلاح و برطرف می کرد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
#زندگی_نامه_سردار_شهید_حاج
#مهدی_نریمی
#شهادت_شهید_دفاع_مقدس