آنها به خط مقدم رفتند و عجیب که شب عملیات برادر شهیدمان خیلی خوشحال بود و همه را حیرت زده کرده بود عملیات شروع شد شهید بابائی در این عملیات زحمات زیادی را متحمل شد و دو روز بعد از عملیات براثر اصابت تیر و ترکش از ناحیه پا مجروح گشت که وی را به بیمارستان انتقال دادند و بعد از بهبودی به مشهد مقدس عزیمت نمود و مثل اینکه اینبار از امام هشتم خواهش کرد که شهادت را برایش از خدا طلب نماید و بعد از زیارت مشهد مقدس به جبهه بازگشت و باز هم به واحد طرح و برنامه رفت و در این مدت خدا می داند با  چه زحماتی روزها را سپری کرد و خودش می گفت من سختی در جبهه را دوست دارم شاید خدا جهادم را قبول کند وی از افرادی بود که همش در صف نمازهای جماعت دیده می شد و بعضی از شبها که حدود ساعت 2نصف شب ما اتفاقی از خواب بیدار می شدیم برادرمان را در حال گریه و راز و نیاز با معبودش می دیدیم و بعد از نماز شب به مسجد می رفت و خود را برای نماز صبح آماده می کرد و بعد از نماز صبح هر روز زیارت عاشورا می خواند و بعد از سه ماه در این گردان به گردان سلمان باز گشت و گردان را مجدداً سازماندهی نمود و از سنندج به منطقه رقابیه رفت و در آنجا بعد از چند شب عملیات پیروزمندانه خیبر آغاز شد و نیروها را به جزیره مجنون جنوبی آوردند و