🕊هر روز با یاد و خاطره‌ی یک شهید🥀 عملی شهدا صدا زد:« مامان! مامان! چادرت کجاست؟». دم در بود. آن قدر عجله داشت که این پا و آن پا می‌کرد. گفتم:« واسه چی می‌خوای؟». گفت:« بگو! بعداً بهت می‌گم.». گفتم:« طبقه بالا.». پله‌ها را دو تا یکی رفت بالا و سریع از در خانه زد بیرون. وقتی برگشت تعریف کرد:« خانمی از روی موتور خورده بود زمین. همه‌ی موهاش پیدا بود. چادر رو انداختم روی سرش. بالاخره کوچه و خیابون پر از مردای نامحرمه.». شهید غلامرضا احمدیان منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص223 بـ وقتـ شهـدا 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 کپی با ذکر یک سلام بر آقا امام (؏) آزاد است. ┏⊰✾✿✾⊱━─━┓ @𝒃𝒐𝒚_𝒎𝒐𝒉𝒂𝒓𝒂𝒎 ┗━─━⊰✾✿✾⊱┛