چه خواهی كرد، آنگاه كه جامه های رنگین تو كنار رود؟ كه به زیباییهای دنیا زینت شده بود، دنیا تو را با خوشیهای خود فریب داده، و به دعوت آن پاسخ داده ای، فرمانت داد و اطاعت كردی، همانا به زودی تو را وارد میدان خطرناكی می كند كه هیچ سپر نگهدارنده ای نجاتت نمی دهد. ای معاویه از این كار دست بكش، و آماده حساب باش، و آماده حوادثی باش كه به سراغ تو می آید، به گمراهان فرومایه، گوش مسپار، اگر چنین نكنی به تو اعلام می دارم كه در غفلت زدگی قرار گرفته ای، همانا تو نازپرورده ای می باشی كه شیطان بر تو حكومت می كند، و با تو به آرزوهایش می رسد، و چون روح و خون در سراسر وجودت جریان دارد. معاویه! از چه زمانی شما زمامداران امت و فرماندهان ملت بودید؟ نه سابقه درخشانی در دین، و نه شرافت والایی در خانواده دارید، پناه به خدا می برم از گرفتار شدن به دشمنی های ریشه دار، تو را می ترسانم از ینكه به دنبال آرزوها تلاش كنی، و آشكار و نهانت یكسان نباشد. پاسخ به تهدید نظامی معاویه! مرا به جنگ خوانده ای، اگر راست می گویی مردم را بگذار و به جنگ من بیا، و دو لشكر را از كشتار بازدار، تا بدانی پرده تاریك بر دل كدام یك از ما كشیده، و دیده چه كس پوشیده است؟ من ابوالحسن، كشنده جد و دایی و برادر تو در روز نبرد بدر، می باشم كه سر آنان را شكافتم، همان شمشیر با من است، و با همان قلب با دشمنام ملاقات می كنم، نه بدعتی در دین گذاشته، و نه پیامبر جدیدی برگزیده ام، من بر همان راه راست الهی قرار دارم كه شما با اختیار رها كرده، و با اكراه پذیرفته بودید. پاسخ به خونخواهی دروغین معاویه خیال كردی به خونخواهی عثمان آمده ای؟ در حالی كه می دانی خون او به دست چه كسانی ریخته شده، اگر راست می گویی از آنها مطالبه كن، همانا من تو را در جنگ می نگرم كه چونان شتران زیر بار سنگین مانده، فریاد و ناله سرمی دهی، و می بینم كه لشكریانت با بی صبری از ضربات پیاپی شمشیرها، و بلاهای سخت، و بر خاك افتادن مداوم تنها، مرا به كتاب خدا می خوانند در حالی كه لشكریان تو، كافرند و در انكار، از بیعت كنندگانند و پیمان شكن.