✅ خاطره اول : جناب آقای حوصله پدر علی آقای حوصله 👏 ما دهه ی شصتی ها وقتی صدای دعای سحر از مناره ی مسجد می آمد ، تند تند سحری می خوردیم و وقتی تلویزیون اعلام میکرد تا اذان صبح فقط ۵ دقیقه دیگر باقیست من و خواهر و برادرای دیگه🧕🧕👨‍💼👨‍💼 توی آشپز خونه و جلوی سینک و همه مسواک به دست که تا اذان نگفتن مسواک بزنیم و کلی به هم غر میزدیم که زود باش دیگه بابا. و یا اینکه همیشه انتظار می کشیدیم که شب افطاری خونه مامان بزرگ 👵 زودتر برسه تا اینکه تا سحر با بچه های فامیل👦👦،🧒🧒 تا سحر بازی کنیم و خونه مامان جون موقع سحر،سحری بخوریم. کنار همسن و سالهای خودمون... چقدر به یاد ماندنی بود. هییی یادش بخیر 😌 @dd_bronsi