وي در مسجد برادرش در امر تبليغ دين و ارتباط با نوجوانان و كشاندن آنها به راه دين فعال بود در همين رابطه با شهيد محمد بخارائي و شهيد نيك نژاد آشنا شد و با آنها درباره مسائل اسلامي و امر به معروف و نهي از منكر كار مي كرد با شروع نهضت امام خميني(ره) او و يارانش، به انجام وظيفه انقلابي رو آوردند و بالاخره در مسير اين نهضت خدائي، با مؤتلفه اسلامي آشنا شدند و به طرف جهاد مسلحانه رو آوردند. شهيد هرندي روز عمليات اعدام انقلابي منصور پشتيبان شهيد بخارائي بود و توانست پس از پايان عمليات از صحنه بيرون آيد ولي وقتي كه مي خواست وسائلش را از خانه بردارد و به اتفاق شهيد نيك نژاد زندگي مخفي را آغاز كند دستگير شد. وي در سحرگاه 26 خرداد 1344 به همراه همرزمانش توسط مزدوران شاه تيرباران و شهد شيرين شهادت را نوشيدند. شهيد مرتضي نيك نژاد  شهيد مرتضي نيك نژاد در سال 1321 در جنوب شهر تهران در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. از نوجواني تدين و تعهد وي همه را تحت تأثير قرار مي داد. وي پس از پايان دوره ابتدائي در بازار تهران به شغل گالش فروشي اشتغال داشت. او با آشنايي با شهيد رضا صفار هرندي در جلسات ديني حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ علي اصغر هرندي شركت كرد و با آشنايي با شهيد بخارائي، جمعي صميمي تشكيل دادند و از همين جمع با مؤتلفه اسلامي آشنا گشتند.  وي در جريان عمليات بدر نفر دوم عمليات و پشتيباني كننده شهيد بخارايي بود كه پس از اينكه شهيد بخارائي منصور را به سزاي خيانتهايش رساند چند تير شليك كرد كه مأمورين طاغوت را از توجه به بخارائي منصرف سازد اين گلوله ها به ناودان مجلس و شيشه اتومبيل بنزل كه منصور را در آن انداخته و به بيمارستان مي بردند اصابت كرد و شيشه جلوي بنز را خرد كرد. وي از صحنه عمليات خارج شد ولي به همراه شهيد صفار هرندي دستگير شد. در دادگاه تجديد نظر طاغوت با اينكه مريض و قادر به حركت نبود اما به دستور رئيس به دادگاه نظامي او را با برانكارد به جلسه نيمكت در حاليكه دراز كشيده بود محاكمه كردند. «مرتضي را همراه دوستانش به زحمت به دادگاه آوردند. در جلسة دادگاه نيمكتي گذاشتند كه وي روي آن دراز كشيد و چون آفتاب به او مي تابيد دستمالي جلوي صورتش گذاشته بود كه نور آفتاب او را در آن حالت ضعف خيلي آزار ندهد. در اين حال رئيس بيدادگاه كه جلاد مشهور شاه بود به شهيد نيك نژاد گفت: آن روزي كه مي خواستي دست به اين حرفها بزني آن روز بايد فكر كني نه حالا كه ترس تو را ورداشته و بي حال شده اي كاش آن روز به فكر مي افتادي و همچو غلطي نمي كردي. شهيد نيك نژاد اجازه خواست به او اجازه نداد و گفت نمي شود بگير بنشين، و در همين اثنا آن روز يا روز قبل از روز آخرين بود، به قدري اين جوان نحيف كوبيد نظام را در آنجا كه حالتي بسيار جالب به دادگاه داد. وي گفت: اين من نيستم كه از مرگ مي ترسم و اين من نيستم كه بخاطر خوش گذراني يا بخاطر استراحت راهي را بخواهم پيدا كنم و از زندان بروم بيرون خير، ماهها، سالها از خدا استمداد كرديم و از خدا استدعا كرديم الهم ارزقنا شهاده في سبيلك ما براي چنين روزي روز شماري و ساعت شماري مي كرديم اين شما هستيد كه شخصيت مزدوج داريد ازدواج شخصيتتان سبب اين است كه شما هيچ نوع پايداري و استقامت نداريد.» وي در سحرگاه 26 خرداد 44 در حالي كه با چهره اي خندان به سوي چوبه هاي تيرباران مي دويد تكبير گويان و سپاسگزار از خداوند به درجه رفيع شهادت نائل آمد.  پيوست ها  1- حماسه شهيد اندرزگوبراساس اسناد وخاطرات، مركز اسناد انقلاب اسلامي 2- ناگفته ها  (خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي) و پرونده ساواك 💥قرارگاه بصیرتی شهید مهدی کوچک زاده ➯@Bshmk33