🗓 ↯ در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 8⃣1⃣ 🌷السلام علی عبدالله ابن حسن فرزند ۱۱ ساله‌ امام حسن مجتبی علیه‌السلام هنگامی که دید عمویش یکه و تنها در گودال قتلگاه در محاصره دشمن قرار گرفته تاب نیاورد و شتابان به سوی عمویش دوید امام که لحظه‌ای از خیمه‌ها چشم برنمی‌داشت دید عبدالله شتابان می‌آید و حضرت زینب هم به دنبال او تا مانع از حرکتش شود امام فرمود: خواهرم او را ببر ولی هر چه کردند نتوانستند او را از عمویش جدا کنند و عرض کرد از عمویم جدا نمی‌شوم در این حال یکی از دشمنان با شمشیر به حسین علیه‌السلام حمله کرد عبدالله سراسیمه دستش را جلوی عمو آورد تا از او دفاع کند و به دشمن گفت: فرزند زن بدکاره تو می‌خواهی عمویم را بکشی؟ در همین حال شمشیر فرود آمد و دست طفل به پوست آویزان شد طفل صدا زد: مادر مادر ... حسین علیه‌السلام او را در آغوش گرفت و فرمود: پسر برادرم صبر کن که خدا تو را به پدر و برادرانت ملحق می‌سازد در همین حال حرمله تیری رها کرد و عبدالله در دامن عمویش به شهادت رسید هلال ابن نافع می‌گوید کنار قتله‌گاه ایستاده بودم و حسین را می‌دیدم که در خون خود غوطه‌ور و در حال جان دادن است بخدا قسم هرگز هیچ کشته‌ای ندیدم که به خون خود آغشته و تمام خون بدنش رفته باشد و اینگونه زیبا و نورانی باشد چنان زیبا و در نور غرق بود که محو دیدن جمالش نمی‌توانستم به شهادتش فکر کنم در آخرین دقایق زندگی اباعبدالله اراذل و اوباش از ضعف آن حضرت استفاده کردند و از هر طرف ضربات مهلک بر پیکر پاک آن حضرت وارد می‌کردند هر کس با هر وسیله‌ای که داشت عده‌ای با شمشیر عده‌ای با نیزه نانجیب دیگری ضربه‌ای به شانه حسین سنان ابن سنان پلید با دو سلاح، نیزه و گاهی شمشیر ضرباتی بر پیکر حضرت وارد می‌کرد و به چنین حرکاتی افتخار می‌کرد حسین علیه‌السلام مدتی بر روی زمین افتاده بود ولی کسی جرأت نمی‌کرد حضرت را شهید کند ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ ✍ منابع: ↲بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۵۲ ↲حیات الحسین، ۳۰۰/۳ ↲ابصارالعین، صفحه۳۵ ↲طبری، ۳۶۶۶/۷ ↲ ادامه دارد ... ➯@Bshmk33