📝 خاطره زیبایی از وظیفه‌شناسی یک دژبان 💠 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم 👩‍🚀 شانزده ساله بود و تازه به جبهه آمده بود. برای او پست دژبانی تعیین کرده بودند و بازرسی عبور و مرور خودروها را بر عهده داشت. 🔹 شهید حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر، به اتفاق دو نفر از مسئولان در حالی که سوار تویوتا بودند، می خواستند به موقعیت وارد شوند. بسیجی دژبان که آنها را نمی شناخت، گفت: لطفاً کارت شناسایی. حاج حسین گفت: همراهمان نیست. دژبان گفت: پس حق ورود ندارید. یکی از همراهان خواست حاج حسین را معرفی کند، اما حاجی با اشاره، او را به سکوت فرا خواند. اصرار کردند، سودی نداشت. دژبان کارت شناسایی می خواست. 😠 همراه دیگر حاجی که طاقتش به سر آمده بود، گفت: زود باش طناب را بنداز بریم، حوصله نداریم! دژبان در حالی که اسلحه را به طرف آنها نشانه رفته بود، با لحنی خشن گفت: بلبل زبونی می کنی؟ زود بیایید پایین، دراز بکشید روی زمین و کمی سینه خیز برید تا به مقررات آشنا شوید. حاج حسین با فروتنی خاصی که داشت، به همراهان خود آهسته گفت: هر کاری می گوید انجام دهید. 🛻 از خودرو پیاده شدند. در این هنگام دژبان متوجه شد که یکی از آنها؛ یعنی حاج حسین، یک دست بیشتر ندارد. به همین دلیل گفت: خیلی خوب تو سینه خیز نرو، اما ده مرتبه بنشین و پا شو! 👤 در همین حال مسئول دژبانی که در حال عبور از آن جا بود، سراسیمه به طرف دژبان دوید و گفت: برو کنار، بگذار وارد شوند، مگر نمی دانی ایشان فرمانده لشکر است. 😰 با شنیدن این سخن، حالت بیم و شرم ساری در چهره دژبان هویدا شد. حاج حسین بدون آن که ذره ای ناراحت شود، با تبسمی حق شناسانه، دژبان را در آغوش گرفت و بوسه ای بر چهره او زد و گفت: اتفاقاً وظیفه اش را خیلی خوب انجام داد، و پس از سپاس گزاری از دژبان به دلیل حُسن انجام وظیفه، خداحافظی کرد و رفت. 📰 به نقل از: مجله جانباز، شهریور 1376 ✍ چقدر عالی می‌شود که هرکس در هر جایگاهی که هست به وظایفش به همین خوبی عمل کند. 💥قرارگاه بصیرتی شهید مهدی کوچک زاده ➯@Bshmk33