راستش هیچ چیز به اندازه ی این که همه ی زندگی ام را بریزم توی چمدانی و تمام گوشه های دنج جهان را بگردم ، خوشحالم نمی کند ! دلم می خواهد بدانم ؛ زبانِ برگ ها در همه جای دنیا یکی ست ؟ ستاره ها همه جا یک جور می درخشند ، آفتاب ، با همین صمیمیت می تابد ؟! و خدا همه جا به همین اندازه مهربان است ؟! دوست دارم نبض زمین را بگیرم و گوشه گوشه ی جهان را نفس بکشم ، دوست دارم همیشه در سفر باشم ... که هیچ چیز به اندازه ی اکتشافات تازه و سفرهای طولانی ، خوشحالم نمی کند ... سفر ، نوعی نقض قانون ثبات و تسلیم است ، نوعی شکست دادنِ مشکلات ، دردها ، عادت ها و وابستگی ها به عقیده ی من ؛ جهانگردها ، خوشبخت ترین آدم های زمین اند ، غصه هایی که نباید را نمی خورند ، دردهایی که نباید را نمی کشند و قبل از اینکه رنجی به سراغشان بیاید کوله بارشان را می بندند و می روند ... جهانگردها معنای درستِ زندگی را فهمیده اند و شاید رنجِ آدمی از همین سکون و "یک جا ماندن" باشد ... 🌼@bshmk33