.ای که نور خلقتت چشم وچراغ انبیاست
دردهای آدمیت رانگاه تو دواست
*اقرا بسم ربِّ* تا؛ جاری به لبهای تو شد
یا *مدثر* جامه برکش ابتدای ماجراست
بعد لولاک محمد حضرت روح الامین
گفت احمد کشتی دین خدا را ناخداست
آمدی زن را؛ رهانی از جمود فکرها
دختری در گور زنده؛ شاهداین ادعاست
ای امین اُمّی و اعجاز در شق القمر
آیه آیه حرفهایت روشنی بخش حراست
آفتاب وماه در دستان تو ارزش نداشت
تاعقب بنشینی از حق خواهی ات؛فکری خطاست
تاکمربستند بر خاموشی خورشید عشق
عالم ازمعراج توسرشار از؛ نورو ضیاست
رویش نور خدا ؛با کوثر تو جان گرفت
زین شده بهرت براق ومقصدش عرش خداست
چله ی باران گرفتی باخدیجه همسرت
کوثرت دادند کز عالم؛حساب او جداست
بت شکن مانند ابراهیمی واحیاگری
آنکه بر خاک رهت ساییده سر لات وعُزاست
گنبدخضرای تو گرچه برد زنگار دل
حاجیان را مقصد دلهای عاشق کربلاست
زینب چراغی
➯@Bshmk33