🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :6⃣9⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور سروان عباسی فرمانده اردوگاه به اتفاق افسر مسئول دایره‌ی توجیه سیاسی وارد اردوگاه شدند. دستور داد اسرا در محوطه‌ی اردوگاه جمع شوند. اسرا که جمع شدند شروع به سخنرانی کرد. صحبت‌هایش حساب شده بود. نمی‌دانم با چه رویی بعضی حرف‌ها را می‌زد. فرمانده اردوگاه از اسرا خواست از آن چه در اردوگاه عراق گذشته، در ایران چیزی نگوییم. او گفت: کام خانواده‌هایتان را با بیان خاطرات اسارت تلخ نکنید، به جای این که به فامیل‌ها و دوستانتون بگید در اردوگاه‌ها چه گذشت، ازدواج کنید، به فکر تشکیل زندگی باشید، خوش باشید، بالاخره هر چه بود گذشت. گذشته را باید فراموش کرد و به تاریخ سپرد. خاطرات جنگ، خوبش هم بد است. خاطرات جنگ تلخ است، زندگی را هم تلخ می‌کند! سروان عباس صحبت‌هایش را با ذکر این جمله خاتمه داد: تمام خاطرات تلخ دوران زندان را همین جا دفن کنید و برگردید کشورتون! این کار برای من سخت‌تر از بقیه بود. تا امروز کدها و رمزهای خاطرات فراموش نشدنی اسارت را ثبت کرده بودم. تصمیم داشتم آزاد که شدم خاطراتم را بنویسم تا بماند. بعد از او افسر بعثی بخش توجیه سیاسی اردوگاه گفت: ما با هم برادریم، این جنگ را ناخواسته آمریکایی‌ها بر ما تحمیل کردند، ما تاوان زیادی دادیم! کاریکاتور یکی از اسرا باعث شد با وجود دستور سروان عباس، عراقی‌ها از کابل استفاده کنند. بعد از این که صدام طی نامه‌ای به آقای هاشمی‌رفسنجانی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را به رسمیت شناخته بود، یک کاریکاتور فضای سوله را به سمت خشونت و کابل برد. علی سعادتی گفت: کاریکاتور کار مسعود شفاعت است. کاریکاتور روی کاغذ پاکت سیمانی کشیده شده بود. مسعود لج نگهبان‌ها را درآورد. عراقی‌ها حق داشتند عصبانی شوند. سمت چپ کاریکاتور ، صدام در حالی که به یک توپ دوربرد تکیه داده بود و سران کشورهای آمریکایی، شوروی و بعضی از کشورهای عربی مثل ملک فهد، حسنی مبارک و حسین اردنی، پشت سرش ایستاده بودند، قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را پاره کرده بود. پائین کاریکاتور صدام، نوشته شده بود: سال ۱۳۵۹، قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را قبول ندارم، خوزستان و شط‌العرب را ظرف ۳ روز از ایران خواهم گرفت. در طراحی سمت راست کاریکاتور آقای هاشمی‌رفسنجانی روی مبلی لم داده بود، دستش را جلو آورده بود، صدام در حالی که قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر دستش بود، دست آقای ‌رفسنجانی را می‌بوسید. پائین این قسمت کاریکاتور نوشته شده بود: ۱۳۶۹، ده سال بعد: آقای رفسنجانی! ببخشید، سال ۱۳۵۹ یه غلطی کردم، نفهمی کردم، نادان و مغرور بودم. این قرارداد را پاره کردم. ریگان فریبم داد. قرارداد خیلی خیلی خوبی است، قبولش دارم، چسبش زدم، مجدداً امضاش کردم، ضمن دست‌بوسی، به محضرتون تقدیمش می‌کنم! نمی‌دانم کدام یک از جاسوس‌ها و افراد خودفروخته قضیه‌ی کاریکاتور را به عراقی‌ها رسانده بود. عراقی‌ها سراغ مسعود آمدند، کیسه‌ی انفرادی‌اش را تفتیش کردند و کاریکاتور را لابلای پتویش پیدا کردند. سعد از مترجم خواست بدون کم و زیاد جملاتی را که زیر کاریکاتور نوشته بود، برایش ترجمه کند. فاضل هم با ترس و لرز جملات پائین کاریکاتور را ترجمه کرد. عراقی‌ها برافروخته شدند، سعد که بیش از حد خشمگین و عصبانی بود با کابل به جان مسعود افتاد. ضرب و شتم مسعود شفاعت، آخرین خاطره‌ی من از کابل و کتک زدن عراقی‌ها بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆