#پارت27
با دستهایم سرم را گرفتم:
–گاهی واقعا احساس افسردگی میکنم.
امیر محسن لبخند زد.
– افسردگی بیماری شیطانیه اصلا اسمش رو هم نیار.
–وا مگه میشه آدم هیچ وقت ناراحت نباشه.
–ناراحتی با افسردگی فرق میکنه. بعضی ناراحتیا شیطانی هستن نه همشون.
–حالا من از کجا تشخیص بدم.
–ببین حزن و اندوهی که انرژی انسان رو میگیره و ناامیدش میکنه و انسان رو بیخاصیت میکنه وَ تبدیلش میکنه به یه آدم غرغروی پرتوقع، اون شیطانیه و آخرش هم میشه همون افسردگی، مثلا چشم و هم چشمی، حسادت و...
ولی غم و ناراحتی که انسان رو تلاشگر میکنه. باعث حرکت انسان میشه و حتی یه عاملی میشه که انسان جریان ساز میشه، اون میشه غم و اندوه الهی. مثلا ناراحتی از این که جایی سیل و زلزله امده سعی میکنی کمک کنی. ناراحتی از این که مثلا تو درس پیشرفت نکردی تلاشت رو بیشتر میکنی. یا از درد کشیدن هم نوع خودت ناراحتی کمکش میکنی. این ناراحتیها وقتی تلاش برای رفعش انجام میدی به شادی تبدیل میشه. شادی از جنس واقعیت.
–آخه گاهی دست من نیست این احساس تنهاییه باعث میشه ناراحت باشم.
–فکر کن افسردگی هم گرفتی، اونقدر که کارت به مصرف دارو هم رسید خب بعدش چی؟ مشکلت حل میشه؟
بعد به طرفم آمد.
– بعدشم منشا افسردگی تنهایی نیست. چون انسانها تنها نیستن.
–پس چیه؟
–ندیدن خدا...
–وا امیر محسن. من که ...
–آره میدونم که واجباتت رو انجام میدی. ولی این همه چیز نیست.
فکر نکن چون واجباتت رو انجام میدی دیگه همه چی حله باید بهترین زندگی رو داشته باشی.
فکر میکنی کسی که شونزده بار پای پیاده رفته مکه و از شدت عبادت زانوهاش و پیشانیش پینه بسته میتونسته امام حسین (ع) رو بکشه. شمر یه مناجاتهایی با خدا داره که اگه بخونی نمیتونی گریه نکنی.
با دهان باز گفتم:
–آخه چطوری میشه که همچین آدمی دست به این کار میزنه؟
–به خاطر دنیا، همین دنیایی که صبح تا شب همهی ما حرصش رو میخوریم. میدونستی شمر آدم فوقالعاده شکمویی بوده و پول براش خیلی مهم بوده. چون میدونست با پوله که میشه شکمچرانی کرد. ولی نمیدونست دو دوست در یک دل نمیگنجد. به کنترل نفس و ایثار و گذشت هم احتمالا اعتقادی نداشته. نمازهاش رشدش نداده فقط نوک زدن به زمین بوده. یا همون شیطان این همه سال عبادت کرد آخرش نتونست از یه امتحان خدا قبول بشه. البته اگه شیطان میدونست که گِلی که خدا گفته بهش سجده کن انسانی با این اُبهت میشه احتمالا بهش سجده میکرد. ولی خدا هم سوالارو میپیچونه، دیگه نگفته بود این انسان ملکوتش از تو بالاتره فکر نکنی تو بالاتری ها که غرور بگیرتت.
–یعنی انسان اینقدر مقام بالایی داره؟
–خیلی زیاد. نمونهی کاملش حضرت علی (ع) هست. اگر حضرت علی رو در مقابل شیطان قرار میداد احتمال زیاد شیطان بهش سجده میکرد. ولی خدا یه گِل رو گذاشت و به شیطان دستور داد که سجده کنه و بعدش اون اتفاقات افتاد.
خدا اینجوریه،
نوچی کردم.
–خدا هم سوالارو کنکوری میکنهها.
خندید.
– پس براش گردن کلفتی نکن.
بعضی سوالهایی که از سرنوشتمون تو زندگی برامون پیش میاد. جوابش سالها پرس و جوست. سالها تلاش. سالها رفت و آمد تو حریم خودت و خدا،
تازه بعد از این همه شاید جوابش رو پیدا کنی بستگی به عقل هر کسی داره.
شیطان هم پرسید چرا سجده کنم من از آدم برترم.
ولی تو نگو. فقط بگو چشم. این چشم رو از الان بگو تو ذهنت ملکه بشه که فردا پس فردا ازدواجم کردی زیاد برات کارایی داره و حسابی کار راه اندازه.
وگرنه، باور کن تو شوهرم کنی بچهدارم بشی مشکلت حل نمیشه. تازه اون موقع احتمال افسردگی گرفتنت خیلی زیادتره، با هر تشر و دعوای شوهرت فکر میکنی بدبختترین آدم روی زمینی. چون توجهت به نقصهاست. به هر چیزی زیاد توجه کنی منشا زندگیت همون میشه. حواست باشه توجهت مدام دنبال چیه.
تو دنبال افسردگی باشی در هر شرایطی بهش مبتلا میشی. آدما دنبال هر چیزی باشن بهش میرسن.
–حرفت رو قبول دارم. ولی چطوری بهش توجه نکنم؟ نمیشه خیلی سخته.
دوباره کنارم نشست.
–ماجرای گوهر شاد رو میدونی؟
–آره یه چیزایی شنیدم. یه پسره عاشق گوهرشاد میشه.
–درسته، چهل روز گذشت و اون پسر کلا عشقش رو فراموش کرد. فکر میکنی چطوری تونست؟
–لابد چون تو اون چهل روز تمام توجهش رو گذاشته بود روی همون عبادتش.
–چون هدف انسان اصلا این جور چیزا نیست. اون عبادت وسیلهایی شد که اون جوون دوباره تو مسیر هدف بیوفته. ازدواج چیز خوبیه، یه وسیله هست برای رسیدن به هدف اصلی. ولی حالا اگر محیا نشد قرار نیست کسی از هدف اصلیش به بیراهه بره. ما باید در هر شرایطی که هستیم به راهمون ادامه بدیم.
با بغض گفتم:
–ولی خیلی سخته.
–معلومه که بدون ابزار سخت تره و زحمت بیشتری داره. خدا هم به اندازه همون سختی که آدمها تحمل میکنن بهشون
رزق میده. تو نگران سختیهایی که میکشی نباش، همش صدها برابر جبران میشه.