📚 گربه‌ای از خانه شیخی مرغی به دندان گرفت، در حال فرار شنید که زن شیخ فغان سر داد و گفت: حاج آقا گربه مرغ را برد. شیخ با خونسردی گفت: ملالی نیست زن، قرآن  را بیاور. گربه با شنیدن این سخن بلافاصله مرغ را رها کرد و گریخت. از او پرسیدند: تو را چه پیش آمد که مرغ را رها کردی؟! گفت: شما اینان را نمی شناسید اکنون یک آیه از قرآن پیدا می کند و فردا بالای منبر گوشت گربه را حلال اعلام می کند! 🍀☘🍀 ⚆ᴥ⚆ @anarestane_maneto