+چقدراین‌متن‌قشنگ‌بود👌🏻🧡 حکیمی‌ازشخصی‌پرسید: روزگارچگونه‌است؟! شخص‌ با‌ناراحتی‌گفت:چه‌بگویم... امروز،ازگرسنگی‌مجبور‌شدم‌کوزه‌ سفالی که‌یادگارِسیصد‌ساله‌اَجدادیم‌ بودرابفروشم‌ونانی‌تهیه‌کنم!حکیم‌گفت: خداوند؛روزی‌ات‌را،ازسیصدسال‌پیش‌ کنارگذاشته‌واینگونه‌ناسپاسی‌میکنی؟