هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
از وقتی مادرم مرد خواهر برادرای دیگه ام ارث پدری خواستن و خونه پدری رو فروختیم و ارثشون رو دادیم .خواهر مجردم تنها موند و من آوردمش خونه خودمون و با ما زندگی میکرد‌.... از نزدیکی زیادش با خانمم خوشحال بودم و میگفتم خداروشکر که میونه خوبی دارن تا اینکه دیگه شبا خانمم پیشم نمیخوابید و به بهونه صحبت کردن و فیلم دیدن میرفت پیش خواهرم و دیگه تا صبح نمیومد پیش من .. یه شب فکرم مشغول بود و خوابم نمی‌برد. دیدم خانمم پاورچین پاورچین اومد در اتاق رو بست و بعدش از اتاقشون صداهای عجیبی میومد....خیلی آروم در اتاق رو باز کردم و رفتم تو اتاقشون....وقتی خواهرم رو تو اون وضعیت دیدم یه لحظه‌ دنیا دور سرم چرخید ‌.... https://eitaa.com/joinchat/1811742879Cd079f4eac9