آقا حلالم‌کن اگر یاری نداری در بین بازاری خریداری نداری گرم است بازارم ز لطف بی نظیرت صد حیف بین ما تو بازاری نداری در حق تو من ظلمِ بسیاری نمودم شرمنده ام مولا هواداری نداری گفتم پشیمانم ولی توبه شکستم در ماتمی اما تو غمخواری نداری ای رهبرم خوابم به وقت یاری تو ننگ است بر ما یارِ بیداری نداری اشکت روان شد از گناهان زیادم سلمان ،ابوذر یا که عماری نداری ای سرورم ، تنهاترین شاه زمینی عابس ،حبیبی ، یا که تمّاری نداری ناله زیاد و گریه ی تزویر بسیار اشکی که گردد بهر تو جاری نداری اینجا نفهمیدند لطف بودنت را یک تن کند بهر شما زاری نداری آقا بمیرم من ندیدم نوکری که بردارد از دوش شما باری نداری ما جاهلیم و حق ما باشد تباهی آخر چرا قابی به دیواری نداری؟ ما از همه گفتیم الّا روی ماهت در بین ما یار وفاداری نداری بعد از عزای مادر و ماه محرم جز اشک خونین بصر کاری نداری در خیمه ات از هیزم آن روز داری اما خدا را شکر مسماری نداری آقا شما بی کس تری از شاهِ عطشان تنهایی و حتی علمداری نداری