💰من ثروتمندم 💰
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️ قسمت 5⃣1⃣ 🔰تو اگر نتوانی بیایی ، ما می آییم🔰 🔹این جانب مدتی بود که به شدت مریض بودم. به پزشکان زیادی مراجعه کردم ولی حاصلی نمی داد. شب تاسوعا ، نهم محرم، سال ۱۳۴۹ آقایی در مسجد روی منبر روضه می خواند. 🔹من که از شدت مریضی نمی توانستم به مسجد بروم و صدای بلندگوی مسجد را می شنیدم، به گریه افتادم که چرا از رفتن به مسجد محرومم. 🔹خیلی ناراحت بودم ، تا اینکه نزدیک بود حالم به هم بخورد. نزدیک نیمه شب بود. حدود ساعت ۱۲ الی ۱ در حالتی بین خواب و بیداری یک مرتبه حیاط منزلمان روشن شد. 🔹دو سید بزرگوار وارد حیاط شدند. و گروهی از ملائکه با لباس عزاداری سیاه همراه ایشان داخل شدند. من نمی توانستم از خود حرکتی نشان دهم. 🔹یکی از بزرگواران آمدند داخل اتاقی که من خوابیده بودم و مرا به اسم صدا زده ، فرمودند: ✨عبدالرضا چرا گریه می کنی؟ اگر نمی توانی بیایی ما خودمان می آییم.✨ 🔹این کلام را فرمود و رفت داخل حیاط. یکی از سیاهپوشان جلو آمد. به من فرمود : این سید را شناختی؟ گفتم : نه. 🔹فرمود : ایشان امام حسین علیه السلام و آن دیگری پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بودند که یک قرآن روی دست داشتند و رو به قبله بودند. 🔹از شدت شوق و هیجان از جای خود پریدم و آن روشنایی نیز کم کم از حیاط خارج شد. ایشان تعریف می کرد بعد از چند روز متوجه شدم اصلاً آثار مریضی در وجودم نیست. ✳️ ادامه دارد... ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت