💞 📚 هیچے یکم فشارت افتاده بود دیروز آوردیمت اینجا، نگراݧ نباش چیزے نیست. ساعتم ۴بعد ازظهر. مامانم اینا کجاݧ؟؟ ایـݧ جا بودݧ تازه رفتـݧ. لباسام بوے بیمارستانو میداد و حالمو بد میکرد . لباسامو عوض کردم. یہ نفس راحت کشیدم دستے بہ موهام کشیدم. موهام بهم ریختہ بود ،دستام جوݧ نداشت اما نمیخواستم علے بفهمہ . شونرو برداشتم و کشیدم بہ موهام ۸م علے شونرو از دستم گرفت و خودش موهامو شونہ کرد احساس خوبے داشتم اما یہ غمے تو دلم بود . چشمامو بستم و گفتم:علےجاݧ وسایلاتو آماده کردے؟؟ جوابمو نداد شونہ کردݧ موهام کہ تموم شد شروع کرد بہ بافتـنشوݧ برگشتم سمتشو دوباره پرسیدم :وسایلاتو جمع کردے؟ پوفے کرد و سرشو انداخت پاییـݧ ݧ جمع نکردم إ خوب بیا باهم جمعشوݧ کنیم باشہ واسہ فردا الاݧ هم مـݧ خستم ام هم تو ... حرفشو تایید کردم اما اصلا دلم نمیخواست بخوابم میخواستم تا صبح باهاش حرف بزنم و نگاش کنم . اصلا کاش صبح نمیشد.... ✍ ادامه دارد .... 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid