تله‌ی وفاق ملی 🗒️ یادداشت تحلیلی / سعید عبدالملکی ✍️روان‌شناسی سیاسی معتقد است که عموم سیاستمداران و کنشگران سیاسی دغدغه‌ی شخصی خود را به عرصه‌ی عمومی می‌آورند و رنگ همگانی به آن می‌بخشند. به یک معنا؛ کنشگری سیاسی گروه‌های چپ و اپوزیسیون عمدتاً قالب کردن دغدغه‌ها، آرزوها و نگرانی‌های خود به جامعه است تا برای خود سرمایه اجتماعی و اعتبار ایجاد کنند و هدف خود را پیش ببرند درحالی‌که ممکن است دغدغه‌ی آن‌ها صرفاً ده درصد جامعه را پوشش دهد اما با بمباران رسانه‌ای فضاسازی حداکثری می‌کنند و چنان در شیپور می‌دمند که گویی علاقه‌مندی آنان برای کل مردم از نان شب واجب‌تر است. اکنون داستان وفاق ملی این‌گونه به نظر می‌رسد. یعنی دغدغه‌ی یک گروه حداقلی و تحمیل آن به جمعیت حداکثری. این روزها جریانات بدعت‌گذار به‌گونه‌ای از لزوم وفاق صحبت می‌کنند که گویی تاکنون در جنگ داخلی خونین به سر برده‌ایم و اگر وفاق نباشد به‌هیچ‌وجه امکان چرخیدن زندگی مردم و امور کشور وجود ندارد. وقتی تاریخچه وفاق را بررسی می‌کنیم اولین زمزمه‌های آن را در سال ۱۳۸۱ با انتشار نشریه «وفاق ملی» توسط ابراهیم یزدی از سران جبهه آزادی را می‌شنویم که با هدف بازگشت جریانات دگراندیش و بدعت‌گذار به ساختار قدرت صورت می‌گیرد. به‌علاوه؛ پس از فتنه۸۸ و حصر سران فتنه(میرحسین، کروبی و رهنورد) و اعمال قانون براندازان، محمد خاتمی برای برون‌رفت از آن شرایط، گزینه «آشتی ملی» را مطرح می‌کند تا معبری برای بازگشت دوستان و همفکرانش برای بازگشت مجدد به لایه حاکمیتی باز کند. اینک پس از ناکارآمدی‌های تعمدی دولت روحانی و آسیب‌های جبران‌ناپذیر دولت وی به کشور و اغتشاشات ۱۴۰۱ و عبور جریان اصلاح‌طلبان رادیکال از نظام، همان اتاق فکر همیشگی داستان وفاق ملی را به‌منظور بازگشت عناصر خرابکار پیش کشیده است. واقعیت این است که مردم ایران، نظام اسلامی و ارزش‌های انقلاب را پذیرفته و درونی کرده‌اند و مشکلی با آن ندارند و کاهش مشارکت در انتخابات تا ۳۰درصد امری طبیعی است و در تمام کشورهای دنیا مسبوق به سابقه است به‌گونه‌ای که در برخی کشورهای اروپایی و حتی آمریکا مشارکت انتخاباتی که بعد از جنگ جهانی دوم بالای ۹۰درصد بوده است اکنون به عدد ۴۰درصد کاهش پیداکرده است. همچنین؛ در طول چند دهه گذشته همیشه ۳۰درصد جامعه ایران در پای صندوق رأی غایب بوده‌اند و اکنون‌که در انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم ۵۰درصد مشارکت داشته‌ایم فقط با ۲۰درصد کاهش مشارکت مواجه بوده‌ایم که باید نگران این ۲۰درصد بود که البته ناکارآمدی‌های دهه‌ی۹۰ و ایجاد توقعات فزاینده و القا نیازهای کاذب در مردم توسط رسانه‌های نفوذی داخلی و تلویزیون‌های معاند فارسی‌زبان، در ناامید و دلخور کردن مردم از نظام علت اصلی کاهش مشارکت می‌باشد. لذا اگر در کشور ناکارآمدی و فساد و شکاف طبقاتی وجود دارد عمدتاً نتیجه حکمرانی جریانات لیبرال و بدعت‌گذار در دولت‌های سازندگی، اصلاحات و تدبیر و امید است که با ایده وابستگی به خارج(غرب‌گرایی و مذاکره با آمریکا) و ایجاد دغدغه‌ها و نیازهای کاذب در مردم(آزادی، برهنگی و بی‌حجابی و فیلترینگ) نظام حکمرانی را از ریل خارج کرده و اجازه نداده‌اند مردم ایران طعم عدالت اجتماعی انقلاب اسلامی را بچشند. با یک بررسی ساده مشخص می‌شود که اکثر شرکت‌های رانتی، خصوصی، خصولتی، واردات دارو، صنایع غذایی، پتروشیمی، بیمه‌ها و بانک‌های خصوصی که نان مردم را آجر کرده‌اند متعلق به همان جریاناتی است که دم از وفاق ملی می‌زنند و برای مردم اشک تمساح می‌ریزند. پرواضح است که وفاق باید حول محور دالّ مرکزی نظام و انقلاب اسلامی بچرخد و نه حول بدعت‌های همیشگی همچون نظام سرمایه‌داری، جامعه مدنی و نئولیبرالیسم و امثالهم! وقتی جریانات بدعت‌گذار دالّ مرکزی نظام را قبول ندارند چگونه می‌توان با آن‌ها به وفاق رسید و به آن‌ها اعتماد کرد. لازم است افراد و جریانات سیاسی خود را با دالّ مرکزی و سیاست‌های کلی و رهنمودهای رهبری هماهنگ کنند و نه بالعکس! با این وصف؛ وفاق ملی نیز همچون جامعه مدنی، آشتی ملی، برجام و کلید حسن روحانی یک بدعت و تله است تا آرمان‌های انقلاب اسلامی و جریان انقلابی و حزب‌اللهی کشور به انزوا رانده شوند و افراد و جریانات معاند، لیبرال و چپ و مارکسیستی که اساساً هیچ اعتقادی به مردم و نظام اسلامی ندارند به لایه حاکمیتی نفوذ کنند و با فتح قوه مجریه، شورای شهر و قوه مقننه آرام‌آرام به رأس هرم که فتح جایگاه رهبری است دست یابند و براندازی صورت گیرد. اما نکته کلیدی این است که در ۴۵سال گذشته این اقدامات بارها تجربه‌شده است و به نتیجه نرسیده است اکنون نیز به نتیجه نمی‌رسد اما آسیب‌های جبران‌ناپذیر به رشد و توسعه کشور وارد می‌شود چراکه افراد و جریانات دگراندیش و انحرافی در ساختار قدرت به‌مثابه سرعت‌گیر و ترمز پیشرفت کشور عمل می‌کنند. https://eitaa.com/cheshmandazsaeid