✅👈 علّت انزوا و وازدگی 💠 جوانى به منزل ما آمده بود و در مقام نصيحت مى‏گفت كه من چند شبى در اين منزل خوابيده‏ام و بعد به حوزه وارد شده‏ام و حالا مى‏خواهم نقطه‏هاى منفى برخورد شما را كه به ديگران هم گفته‏ام به شما تذكر بدهم. 💠 يكى اينكه در معاشرت با شما آدم به انزوا كشيده مى‏شود و ذهنيت و حالت‏هاى منفى در او بوجود مى‏آيد. از آنجا كه او مى‏خواست در مقام نصيحت تذكراتى بدهد، گوش بودم كه لابد توضيحى خواهد آمد. ولى توضيحى ندادند. 💠 اين بود كه گفتم من هم براى خودم ذنب‏ها و گناه‏ها و نقطه ضعف‏هايى را قبول دارم و از آن طرف در صدد هستم كه مصداق‏هاى اين كلى را بشناسم و در خودم با آن درگير بشوم؛ چون من اين كلى را قبول دارم و معتقد به عصمت خودم نيستم، توضيح كلى شما براى من فايده‏اى ندارد. 💠 بهتر است كه مشخص كنيد و بگوييد در برخورد مثلاً با من يا ديگرى، شما حرفى زديد يا كارى كرديد كه نبايد مى‏كرديد و اين كار غلط، ما را به انزوا كشاند. ساكت بود، گفتم مثلاً با خود شما كه چند شبى را اينجا بوده‏ايد چه‏ برخورد غلطى وجود داشته كه شما را به ذهنيت كشانده. 💠 گفت من مبتلا به ذهنيت نشدم ولى شما وقتى كه آمديد به من گفتيد: «آيا فكر كرده‏اى و آمده‏اى يا همين ‏طور راه افتاده‏اى». من با تعجّب پرسيدم آيا همين باعث انزوا و ذهنى‏ گرايى شما شده است. گفت بله... و اينجا بود كه خنديدم و خودش هم خنديد و با احترام به محضرشان عرض كردم، خيلى احمق هستيد. 💠 و گفتم لابد اين هم نقطه ضعف دوم بنده است كه فحش مى‏دهم!! و اهانت مى‏كنم و عفت كلام ندارم؟! در حالى كه اين توضيح حالتى است كه در تو وجود دارد و بايد متوجه شوى و بى‏خود بلندگوى گناهى نباشى كه وجود نداشته. 💠 هنگامى كه مى‏خواهى طرف، مبتلا به انزوا و نفرت نشود و گوساله نيايد و گاو نرود و در برخورد با او مى‏پرسى كه آيا با فكر آمده‏اى، متّهم به ذهنيّت بازى مى‏شوى و متّهم به انزوا و رهبانيّت. 💠 آنجا كه من دارم مى‏بينم آدم‏هاى استخوان دارش پس از سال‏ها تحصيل چگونه سر در گم هستند و نمى‏دانند چه كنند و خسته و رنجور و وازده و سر در لاك شده‏اند، آيا نبايد به تازه واردى كه بر اساس جو حاكم و يك جريان تند اجتماعى كارش را ول كرده و آمده كه مثلاً عربى بخواند، آيا به اين چنين آدمى نبايد بگويم كه چه مى‏خواهى و چرا با عربى شروع كرده‏اى؟ 💠 و نبايد بگويم كه عربى تو را به فهم قرآن نمى‏رساند و بيش از ترجمه به تو ياد نمى‏دهد؟ و نبايد بگويم كه پيش از عمل تو بايد فكر و ظرفيت و طرح را داشته باشى؟ 💠 راستى وقتى علت خستگى و وازدگى را نشناسيم و نفهميم كه عمل زدگى‏ چه فلك زدگى‏هايى مى‏آورد، آدم‏هايى را كه مى‏خواهند ريشه انزوا و وازدگى را بخشكانند متّهم به انزوا و رهبانيّت مى‏كنيم و مى‏خواهيم لباسشان كه هيچ، حتّى پوست سرشان را بكنيم و تقصير هم نداريم كه ريشه‏ها را نمى‏شناسيم و مغرور حسن نيّت‏مان هم هستيم. 💠 خرافات از همين‏جا بر مى‏خيزد كه ما مقارنه‏ها را با علت‏ها عوضى مى‏گيريم. خيال مى‏كنيم كه اگر هنگام كوفتن كاسه‏ى مسى خورشيد روشن شد و از كسوف نجات پيدا كرد، علت اين امر همين قاشق ‏زنى ما بوده است. 💠 در حالى كه علّت چيز ديگرى است. هر چند كه در خارج با چيزهايى هم همراه و هم زمان است. علت انزوا و ذهنيت و وازدگى اين افراد، اين سؤال‏ها و اين نوشته‏ها نيست. اين نوشته‏ها به ريشه‏ها دعوت مى‏كند و اين سؤال‏ها وضع طرف را برايش مشخص مى‏كند و طبيعى است كه بفهمد بى‏پايه بوده و طبيعى‏تر اين است كه به اعماق خود بپردازد و مبانى و معارفش را محكم كند. 💠 و كدام احمقى است كه اين كار بنيادى را مخالفت با عمل و دعوت به انزوا بشناسد؟ علّت انزوا و خستگى و وازدگى اينها همان نداشتن شهادت و تقدير و انتظار است. 💠 اينها نديده آمده‏اند و طبيعى است كه با ديدن مشكلات، متحيّر و سرگردان شوند. يا اينكه از اساس، كارشان را درست كنند و بنيادى پيش بيايند. 📚 انتظار، ص ۷۵ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie