🔶 بزرگى مى گفت، يك كبر در شيطان و يك حرص در آدم و يك بخل در پسر او كه بعدها تبديل به حسادت گشت و يك شتاب در يونس و يك توجّه به غير در يوسف، همه ى آنها را زمين زد و مبتلا كرد؛ ما كه همه را يكجا داريم چه كنيم؟
🔶 زبيرى كه تا ديروز با على عليه السلام بوده، از او جدا شده. منى كه تا ديروز با تو بودم و از تو مى پذيرفتم، با اولين تندى با تو درگير مى شوم. نفرت و دشمنى مى آيد.
🔶 يك كبر، يك عصبيّت، يك قدرت و يك عزّت را خواستن، كافى است براى اينكه درگيرى ايجاد كند. و كافى است، پدرى را با فرزندش درگير نمايد و چشم فرزندش را درآورد.
🔶 شوخى نيست، آدمى به خاطر كمترين چيزها از بزرگترين آگاهى هايش دست شسته و چشم پوشيده است. همين كه رسول صلّی الله علیه و آله به من اعتنا نكرد و يا مثلاً دخترش را به من نداد و يا پيش من ننشست و بر من وارد نشد، (چنانچه وقتى حضرت رسول صلّی الله علیه و آله وارد مدينه شدند، همين دعواها و درگيرى ها بود) همين براى انحطاط و سقوط، كافى است.
🔶 خدا شاهد است بين ما و كشتن اولياى خدا هيچ حائلى نيست. خيال مى كنيد، آنان كه حسينِ فاطمه را كشتند و حتّى به بدن تكّه تكّه شده ى او هم رحم نكردند و آن را زير سمّ ستوران قرار دادند، چه كسانى بودند⁉️
🔶 صحابى و در ركاب و همراه رسول صلّی الله علیه و آله بودند و نفس گرم او را احساس و كلام حضرت را در مورد امام حسين علیه السلام شنيده بودند كه مى گفت:«حُسَيْنٌ مِنِّى وَ أنَا مِنْ حُسَيْنٍ».
🔶 ما خيال مى كنيم براى كفر و عناد و لجاج و درگيرى با خدا و ايستادن در مقابل رسول او، يك ادّله ى سنگينى لازم است. خير، همينها كافى است. انحطاط و سقوط طبيعى است، پرواز دليل مى خواهد.
📚 روزهای فاطمه، ص 63
🆔👉
@cheshmeyejarie