«یادگیری آداب معاشرت»
روزی روزگاری زیر این گنبد نیلی ، در جنگلی سرسبز و زیبا و پر از درختان کاج و بلوط . حیوانات زیادی زندگی می کردند . یک روز نامه ی مهمی به دست آنها رسید .
نامه از طرف حیوانات جنگل طلایی که آنطرف رودخانه قرار داشت ، فرستاده شده بود. همه ی حیوانات هیجان زده شده بودند. سنجاب گفت : وااای ، خدای من ! من شنیدم برگ های درختای آن جنگل به رنگ طلایی است ، برای همین به آن میگویند جنگل طلایی . خرس با نگرانی گفت : اما سنجاب کوچولو من به اندازه ی تو خوشحال نیستم . آخر من تا حالا به مهمانی نرفتم و نمیدونم باید چکار کنم . وقتی خرس این حرف را زد بقیه حیوانات آهی کشیدند و سرشان را به نشانه ی تایید تکان دادند یعنی حرف خرس را قبول کردند. بله بچه ها بیشتر حیوانات جنگل تا حالا به مهمانی نرفته بودند و نمی دانستند چطور باید در مهمانی رفتار کنند. آنها نمی دانستند چطور از میزبان تشکر کنند یا چطور با ادب صحبت کنند . در این میان خرگوش مودبی بنام نیکو گفت بچه ها نگران مباشید من به شما یاد می دهم چطور باید در مهمانی رفتار کنید .
روباه گفت : تو از کجا میدونی ؟ تو هم که مثل ما تا حالا به مهمانی نرفته ای . نیکو پرشی کرد و زود و تند و سریع رفت و از خانه شان یک کتاب آورد و به آنها نشان داد و گفت : نگاه کنید این کتاب را چند ماه پیش در جنگل پیدا کردم و خواندم ، فکر کنم آدمها جایش گذاشتند . ببینید رویش چه نوشته ! خرس خواند : آداب معاشرت در مهمانی. این عالیه ! قرار بر این شد فردا صبح تمام حیوانات در وسط جنگل جمع شوند و خرگوش هم کتاب را برای آنها بخواند و توضیح بدهد .
صبح زود همگی در وسط جنگل جمع شدند . صدای هیاهویی در آن قسمت به گوش میرسید . نیکو خرگوشه با چوب بلندی به تنه ی درختی زد و فریاد کشید : ساکت ! چه خبرتان است ؟ انگار یادتان رفته برای چه اینجا جمع شده اید . چرا همه ی شما همزمان دارید حرف می زنید ؟ درس اول همین است : باید یاد بگیرید همزمان در مهمانی صحبت نکنید و نوبت را رعایت کنید . اگر کسی صحبت می کند باید صبر کنید تا حرفش تمام شود . گوزن عجول پرسید اگر حرفمون خیلی مهم بود چه ؟
نیکو خرگوشه گفت : حتی اگر حرف مهمی داشتی باید صبر کنی . روباه گفت : تو خیلی خوب داری به ما آداب معاشرت را یاد می دهی خرگوش مودب . نیکو گفت : اما درس دوم . وقتی با کسی صحبت میکنیم. از کلمات مودبانه استفاده می کنیم. مثلا به جای تو می گوییم شما و اینطوری به طرف مقابل احترام میگذاریم . روباه گفت : شما خیلی خوب دارید به ما آداب معاشرت را یاد می دهید .
خرگوش لبخندی زد و گفت : آفرین ! همینطوری درست است . نیکوی مودب و مهربان ادامه داد : در کتاب نوشته است. اگر در مهمانی دیدید کسی به کمک نیاز دارد . مثلا ظرفی را انداخت یا چیزی را گم کرد به او کمک کنید. اینطوری مهمانی برای همه لذت بخش تر میشود و کتاب را بست. حیوانات فکر کردند حتما درس آداب معاشرت تمام شده که خرگوش کتاب را بسته است ، پس از هم خداحافظی کردند و خواستند بروند که ، نیکو گفت : اما درس آخر که هیچکدام بلد نیستید . همه سکوت کردند و به دهان خرگوش چشم دوختند یعنی نگاه کردند و منتظر بودند ببینند چه میخواهد
بگوید . او گفت : وقتی کسی به شما چیزی تعارف می کند یا کاری برای شما انجام می دهد و یا مطلبی را به شما یاد می دهد باید بگید : ممنون" . خرگوش از خرس پرسید :
اگر من به تو یک هویج بدهم چه میگویی؟ بچه ها فکر میکنید خرس چه گفت؟ او گفت: من هویج نمیخورم و قاه قاه خندید و گفت : نه شوخی کردم . میگم ممنون خرگوش و سنجاب گفت: ممنون نیکو جان که به ما کلی چیزهای جدید یاد دادی.
روز مهمانی رسید . همه حیوانات با ادب و احترام از تنه ی پهناور درختی که روی رودخانه قرار داشت گذشتند و وارد جنگل طلایی شدند . آنها از حیوانات جنگل طلایی تشکر کردند. با کلمات مودبانه صحبت کردند. نوبت را رعایت کردند و به یکدیگر کمک کردند ساکنان جنگل طلایی خیلی خوشحال بودند و گفتند شما بهترین مهمان هایی بودید که تا حالا داشته ایم . هنگام غروب وقتی خورشید به آرامی پشت کوه ها پنهان می شد . نور طلایی اش به برگهای بزرگ و براق درختان آن جنگل تابید و آنها را طلایی کرد و آنجا بود که همه علت نامگذاری جنگل را فهمیدند .
پایان...
#قصه_آموزشی
🏠
#کانال_دردونه
💚 ∩_∩
. (◍•ᴗ•◍) 💜
┏━━━∪∪━━━┓
🧡
@childrin1 💛
┗━━━━━━━━━┛