•°•عسلک و اناردون•°• عسلک دچار مسائل جدید می‌شه اناردون هم حل المســائلش! این قسمت: زن... زندگی... آزادے... 🍯 ┄━••━┄ ┄━•√ زن، زنـدگی، آزادے🎈 فریادے که از پنجـره به گوش می‌رسید. ملحفه رو دورم پیچیدم تا سروگوشی آب بدم. محـله عاری از آدم بود، شب بود و ظلمات محض ولی؛ پنجره‌‌های خاموش فریاد می‌زدند. ناخوداگاه زیرلب تکرار کردم: زن... زندگی... آزادے... چه نوای شیرینی! چه فـریاد شورانگیزے! یک‌لحظه با خودم فکر کردم کاش تـو اینجا بودے. می‌تونستیم تا جا داره داد بزنیم و کیف کنیم. اما تنها بودم؛ احساس ترس بر من غالب بود... این چند روز اخیر حتی نمی‌تونستیم با خیال آسوده در خیابون پرسه بزنیم. ایران آشوب بود و دلمون خون!🖤 انگار به سوگ دست جمعی مبتلا شده بودیم. لرزم که گرفت، پنجره رو بستم. هنوز صداها به گوش می‌رسید. صدای یه دختر اما با بقیه فرق داشت. انگار کلمـات رو بالا آورده بود و به کلمه‌ے آزادی که می‌رسید باتمام وجود عـق می‌زد! پشت میز تحـریر نشستم، غرق در واژه‌ شدم؛ پرشــور ترین واژه.. آزادے! مهم نبود ساعت چنده... شمارتو بی معطلی گرفتم! اناردون؛ رفیق من... مردم برای یک نفس عمیق، اندکی زندگی و آزادترین آزادی دلتشون تنگه... بقـول شـروین؛ 🎼براے تو کوچه رقصـیدن، براے ترسیدن به وقت بوسیدن💃... این حقه؟ ببینم وقت داری؟ من رو روشــن کن... من این روزها گیج‌تر از گیجم انــاردون... ✅ادامه دارد•°• https://t.me/+WNBzK-0hYVAwh-NK ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅ کانال برتــر ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a0