تربیت فرزند دو فصل دارد: 🔶یک فصل کودکی که دوره پذیرش اســت و این واقعيتی طبيعی در همه جوامع بشــری است. این ویژگی روان کودك است و شما بخواهيد یا نخواهيد عادات و آداب اجتماعی، دینی و فرهنگی در ذهن بچه جریان پيدا میکند. شما نماز می‌خوانيد او هم نگاه میکند ومی‌خواند.اصلاً هم فکر نمی‌کند که این چه کاری اســت شما انجام می‌دهيد. بنابراین دین در دوران کودکــی کارکرد فرهنگی دارد و تدین یک امر فرهنگی میشود. کودك یا نوجوان همانطور که صبح می‌آید سر صبحانه می‌نشيند نان و پنيرش را می‌خورد، همانطور هم نمازش را میخواند. اینجاتقریباً مشــکلی نيســت. 📌اما به ســنين نوجوانی که میرسند یک نقطة چرخش در آنها به وجود می‌آید. شــروع عامليت انسان، از وقتی اســت که نوجوان به این مسير وارد شد، مثل هواپيما که وارد مسير تيک‌آف میشــود. از این پس نوع حرکت متفاوت میشود. اینجاست که باید منطق خاص دین را برای او مطرح کنيم. 🔶 یعنی در دبيرستان، و به‌طور کلی بعد از بلوغ دختر یا پســر، ما دیگر نمیتوانيم به نوجوان بگویيم که عمل دینی را انجام بده یانده، اینجا باید خودمان دین را زیر ســؤال ببریم و مثلا از او بپرسيم:دیدم تو دیــروز نماز میخواندی خدا قبول کند. میدانــی برای چی باید نماز بخوانيم؟ بعضی والدین از طرح سؤال از طرف نوجوان میترسند. ولی مادر یا پدر خودش باید طرح سؤال کند. میدانی برای چه این کار را انجام میدهی؟ اگر نکنی چطور میشود؟ از اینجا منطق دین به‌صورت جدی وارد میشود. اینجاســت که افراد باید یا انکار بکنند و درگير شوند یا ما آنها را دچار تزلزل کنيم. در درونشان زلزله بيندازیم که اینگونه درگير شوند. ایمان آوردنی است آموختنی نيست. لازمة آوردنی بودن ایمان هم این است که شخص در مواجهه با یک مدعی در درون با خود دچار چالش شود. ✍🏻نیره علائی