. ❤❤ . 🔮 . صبح فردا شد و من یه حال دیگه ای داشتم.. اول صبح بلند شدم و رفتم نون داغ و حلیم خریدم و اومدم سفره صبحونه رو چیدم... مامانم اینا بعد اینکه بیداد شدن داشتن از تعجب شاخ درمیاوردن... -سلام سهیل 😯 -سلام مامان جان😊 -آفتاب از کدوم طرف در اومده شما سحر خیز شدین و نون خریدینو😯 -از سمت صورت ماه شما... -خوبه خوبه...لوس نشو حالا😐راستی دیشب کجا بودی دلم هزار جا رفت؟! -برا شما لوس نشم برا کی لوس بشم مامان جان 😀 -برا زن آیندت 😐نگفتی کجا بودیا؟!... -هیچی...دیشب رفته بودم یه جا مراسم و بعدشم امامزاده صالح...راستی مامان چند روز دیگه میخوام برم راهیان نور... -خب پسرم میگفتی باهم میرفتیم امامزاده...کی میحوای بری؟! -نه نمیشد...باید تنها میرفتم...فک کنم فردا پس فردا بریم -ای بابا...من برا آخر هفته عصمت خاله اینا رو برا شام دعوت گرفتم...زشته تو نباشی رو سفره... -چه زشتی آخه...مگه قراره منو به جای شام بخورن که زشته نباشم 😀😀 -والا من حرفهای شما جوونا رو حالیم نمیشه...اوندفعه که رفتی اینطوری مومن برگشتی فک کنم ایندفعه بری فرشته برمیگردی 😃 -خخخ 😄😄 . صبحونه رو خوردم و سریع به سمت دانشگاه حرکت کردم و رفتم دفتر و فرمهای راهیان رو پر کردم... نمیدونم چرا اینقدر عجله داشتم ولی توی پوست خودم نمیگنجیدم و دلم میخواست زودتر برم... حس میکردم اونجا که برسم تمام غم هام تموم میشه... . . 🔮از زبان مریم... یه روز دیگه گذشت و باز از میلاد خبری نشد داشتم نگران میشدم کم کم نمیدونستم چی شده؟! نمیدونستم باید چیکار کنم... نمیدونستم تا کی باید روی این تخت لعنتی بخوابم... خسته شده بودم...😢😢 انگار دنیا سر سازش با من نداشت... تا داشتم یکم لذت زندگی رو میچشیدم این مریضی لعنتی آوار شد رو سرم 😢 . تو همین فکرا بودم که مامانم اومد تو اتاق و با دیدنم گفت: -دخترم گریه میکردی؟! -آره مامان 😢چرا من باید اینجوری بشم... -دخترم چیزی نیست که...ان شاالله خوب میشی😕 -وقتی شما رو میبینم با این حالتون اینجا سرپا میمونین از حودم خجالت میکشم...منی که باید عصای دستتون میشدم شدم مایه عذابتون... -نه دخترم...این چه حرفیه...خوب میشی بعد عصای دستمم میشی.. -مامان از میلاد خبری نشد😯 -نه هنوز 😔 -خب یه زنگی به عصمت خانم و معصومه بزنین... -زدم...گوشیشونو جواب نمیدن 😕 -یعنی چی شده؟! -نمیدونم😕 -امروز زهرا اومد میگم بره دم خونشون ببینه چه خبره...شاید مشکلی پیش اومده براش 😔چون آدمی نبود سه روز منو تنها بزاره...خیلی دوستم داشت 😕 . http://eitaa.com/cognizable_wan