🍁🍁🍁🍁 احمد-عیب نداره که..اومدم زن آیندمو ببینم. با حرص چشمامو بستم انقدر سرم درد میکرد و خسته بودم که حوصله کل کل با این دیوونه رو نداشتم..برای همین در حالی که شالمو روی سرم درست میکردم و از اتاق میومدم بیرون و در همون حال گفتم من-ببین من اصلا حوصله کل کل با توعه مفنگی رو ندارم پس بزن به چاک. دستمو از پشت محکم کشید که باعث شد سریع برگردم سمتش. احمد-ببین..هستی..من نمیدونم چرا هرچی میگم تو جدی نمیگی..ولی آخرین باره که میگم.میشناسی منو که.دوبار با دادن پول دیه دو تا مرد جوون از زندان در اومدم پس منم حوصله کل کل با توی خیره رو ندارم..اگه تا فردا رابطتو با اون پسره سوسول تموم کردی که هیچی..ولی اگه پسفردا هم ببینم با اون یارو حرف میزنی دیگه تهدیدمو عملی میکنم..یه بلایی سرش میارم. با پوزخند دستمو از دستش بیرون کشیدم من-بچه کلاس اولی خر میکنی؟! ادایی در آوردم و ادامه من-وای وای چقدر ترسیدم. اونم مثل من پوزخندی زد و دستاشو توی جیب شلوارش کرد احمد-امتحانش مجانیه..میتونی امتحان کنی. رفتم توی آشپزخونه و یک لیوان برداشتم و برای خودم آب ریختم من-ببین برای تهدید کردن یک آدم سعی کن تهدیدای قوی تری رو انتخاب کنی...با این تهدیدای بچگانه منو گول نزن http://eitaa.com/cognizable_wan