🌸🍃🌸🍃 آورده اند که اسبی در چشمه ای آب می خورد. خوکی در آن مقام غلطید و آب را مکدر کرد. لاجرم میان اینها خصومتی پیدا شد. اسب از آدمی مدد خواست تا از خوک انتقام کشد و بر شرایط او راضی شد. آدمی فی الحال مسلح شده، بر پشت اسب نشسته، بر سر خنزیر (خوک) رسید و او را کشت. اسب، هلاکت دشمن را به چشم خود دیده و خیلی خوش وقت گردید. سپس مراتب شکر و سپاس آدمی به جا آورده، خواست که از وی رخصت گرفته و روان شود. آدمی گفت که من با تو کار دارم. پس حکم کرد که اسب را در اصطبل ببندند. اسب معلوم کرد که اکنون، نقد آزادی چنان از دست رفته و باز حاصل شدنش امکان ندارد و مزد انتقامی که از خوک کشیدم، خیلی سنگین بوده است. (خلاصه): اکثری از بنی آدم از محنت اندک گریخته و دیوانه وار خود را در بلای عظیم می افکنند و بعضی چنان باشند که از بهرِ تسکینِ دلِ کینه جوی خود، مرتکب کاری شوند که ثمره آن جز ندامت دائمی، چیزی دیگر نباشد. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan