شب عملیات، نزدیک خاکریز عراقی ها به میدان مین برخورد کرده بودند. هرچه میگشتند، معبرش را پیدا نمیکردند. شهید برونسی سر درگم بود و چهل، پنجاه متر آن طرف تر یک گردان نیرو منتظر دستورش بودند.
شهید میگفت: به حضرت زهرا (س) متوسل شدم که دلم شکست. گریهام گرفت. نمیدانم چند دقیقه گذشت. بی اختیار دستور حمله را صادر کردم. محمدرضا فداکار میگفت: آن شب حتی یک مین هم عمل نکرد.
چند روز بعد، سه نفر از بچه ها رفتند طرف همان میدان مین که پای یکی از آنها بر اثر انفجار مین قطع شد. میدان از مینهای ضدنفر پر بود. کلاه خود را که پرتاب می کردیم، مینها منفجر میشدند.
#کوله_راوی
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔
@cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄